تاریخ ایران

ایران قبل از اسلام

تاریخ ایران

ایران قبل از اسلام

تاریخ ایران

ایران قبل از تاریخ ,آریایی ها, ماد ها, هخامنشیان, اشکانیان ,سلوکیان, ساسانیان,فهرست نام مناطق مختلف ,نمودار تاریخ زمان.

بایگانی
آخرین مطالب

۱۰ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۱
دی
مادها



 

هخامنشیان

سلوکیان
اشکانیان
ساسانیان



 



  • علی اسماعیل زاده
۲۱
دی

نام شهرهای باستانی ایران

جدا شدن از ایران
دوره پدیدآمدن
نام استان باستانی
نام استان کنونی
کشور کنونی

فارسی پهلوی

فارسی باستان

نام شهر

-
هخامنشی
پارس
خوزستان
ایران
آپفادانا
آبفادانا
آبادان
-
ساسانی
ارتویل
اردبیل
ایران
بادان پیروز
-
اردبیل
قرن 19 میلادی
اشکانی
مرجیانا
-
ترکمنستان
اشک آباد
-
عشق آباد
قرن 17میلادی
هخامنشی
خورواران
-
عراق
بغداد
بغداد
بغداد
1970
اشکانی/سومری
میان آب
-
بحرین
میشماهیگ
-
بحرین
1801
هخامنشی
اران
اران
آذربایجان
-
-
باکو
قرن 19 میلادی
هخامنشی
آریانا
-
افغانستان
پکترا
باکتریا
بلخ
قرن 19 میلادی
هخامنشی
بوخارا
-
ازبکستان
-
-
بخارا
-
اشکانی
قومس
سمنان
ایران
صد دروازه
-
دامفان
-
هخامنشی
-
--
ترکیه
-
-
داسولیوم
قرن 19 میلادی
-
اران
اران
آذربایجان
-
-
گنجه
-
مادی
-
همدان
ایران
هکمتانه
-
همدان
-
مادی
-
گلستان
ایران
هیرکانیا
هیرکانیا
گرگان
-
ساسانی
هیرکانیا
گرگان
ایران
آبسکون
-
کموس تپه
-
ایلامی/مادی
گبیانا
اصفهان
ایران
جیسپهان
جیسپهان
اصفهان
-
مادی
-
کرمانشاه
ایران
-
-
کاکاوند
قرن 19 میلادی
مادی
-
-
ترکمنستان
خوارزمیا
خوارزمیا
خوارزم
-
ایلامی
قباد خوره
هرمزگان
ایران
ارکیا
اراکیا
جزیره خارک
-
-
-
-
ازبکستان
-
-
خیوه
-
هخامنشی /آشوری
ایکارو
کویت
کویت
-
-
کویت
-
اشکانی
آشوریستان
آشوریستان
ترکیه
کرخه
-
هران
قرن 19 میلادی
هخامنشی
خوراسان
مرو
ترکمنستان
مرو
مرجانا
مرو

قرن 18 میلادی

ساسانی
خورواران
بصره
عراق
ابرکواد
-
میشون
-
ساسانی
-
یزد
ایران
میبد
-
میبد
قرن 7 میلادی
هخامنشی/اشکانی
مازون
مازون
عمان
مازون
مکه
مازون
قرن 19 میلادی
اشکانی
-
نسا
ترکمنستان
-
-
نسا
-
ساسانی
ابرشهر
خراسان
ایران
نیساپور
-
نیشابور
-
قبل مادی
-
کرمانشاه
ایران
پو
-
پاوه
-
-
-
هرمزگان
ایران
ابرکاوان
-
قشم
-
مادی
-
تهران
ایران
رگا
رگا
ری
-
-
-
آذربایجان غربی
ایران
-
-
سلماس
قرن 19 میلادی
-
-
-
-
ازبکستان
-
-
سمرقند
قرن 19 میلادی
-
-
--
ازبکستان
-
-
شخریسبز
-
هخامنشی
-
فارس
ایران
-
-
شیراز
-
-
-
خراسان
ایران
-
-
سیراف
قرن 19 میلادی
هخامنشی
سغدیانا
-
ازبکستان
سغدیانا
سغدیانا
سغد
-
ایلامی
-
ایلام
ایران
سوزیانا
سوزیانا
شوش
قرن 19 میلادی
-
-
-
ازبکستان
-
--
تاشکند
-
اشکانی
سکستان
سیستان وبلوچستان
ایران
تیس
-
تیس
قرن 18 میلادی
اشکانی
خورواران
-
عراق
تیسپون
-
تیسفون
-
قبل مادی
سکستان
سیستان وبلوچستان
ایران
زابل
زابل
زابلl

 

  • علی اسماعیل زاده
۲۱
دی
ساسانیان که بودند؟

در28 آوریل سال 224 میلادی اردشیر یکم توانست اردوان پنجم آخرین شاه اشکانی را در دشت هرمزگان شکست دهد و شاهنشاهی ساسانی را بنیاد گذارد وشروع به تسخیر سرزمینی کرد که خود آنرا ایران می نامید.

در سلسله ساسانی دین و حکومت تکیه گاه یکدیگر بودند و آنان در تمام قلمرو سیاسی خود دست به تبلیغ مذهب زدند. شاهنشاهی ساسانی مانند اسلاف خود یعنی پارتها جنگهای بسیاری با رومیها داشتند و گاه پیروز و گاه مغلوب میشدند. طبقات اجتماعی ، دین ، سپاه و جنگهای غرب ایران ، اهمیت فرهنگی ایران ،یادگارهای معماری ، ظهور مانی و مزدک ، سنتهای درباری و برادرکشی شاهان متاخر از خصوصیات بازر این دوره است .

یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی در سال 651 میلادی پس از اینکه کشور خود را در جنگ به عربها می بازد، کشته می شود و یکبار دیگر ایران پس از اسکندر مقدونی به دست مهاجمانی غیر ایرانی می افتد و تا دوره صفویه حکومت ملی مستقلی با قابلیت تسلط ‌برکل ایران به خود نمی بیند. در عین حال اسلام نیز با اعراب به ایران آورده میشود و تحولی در زندگی مردم پدید می آورد

  • علی اسماعیل زاده
۲۱
دی

مختصات: ۳۲° شمالی ۵۴° شرقی

جمهوری اسلامی ایران
ایران
پرچم نشان ملی
شعار ملیاستقلال، آزادی، جمهوری اسلامی
سرود ملی: سرود ملی جمهوری اسلامی ایران
فهرست
0:00

پایتخت
(و بزرگترین شهر)
تهران
۳۵°۴۱′ شمالی ۵۱°۲۵′ شرقی
زبان رسمی فارسی
نوع حکومت جمهوری اسلامی
نام حاکمان 
 • رهبر
 • رئیس‌جمهور
 • معاون‌اول
 • رئیس‌مجلس
 • رئیس قوهٔ قضائیه
 • رئیس مجمع تشخیص
 • رئیس مجلس خبرگان
 • دبیر شورای نگهبان

سید علی خامنه‌ای
حسن روحانی
اسحاق جهانگیری

علی لاریجانی
صادق لاریجانی
اکبر هاشمی رفسنجانی(فوت فرمودند)
احمد جنتی
احمد جنتی 
موارد منجر به تشکیل
اولین تمدن‌های ایرانی
 -اعلام پیروزی انقلاب

روز جمهوری اسلامی
سال ۵۰۰۰ ق.م
سقوط دودمان پهلوی
۲۲ بهمن ۱۳۵۷
۱۲ فروردین ۱۳۵۸

 -  مساحت ۱٬۶۴۸٬۱۹۵کیلومتر مربع (هفدهم)
 -  ‌آب‌ها (٪) ۰٫۷

 -  سرشماری ۷۸٫۱۴ میلیون در سال ۱۳۹۳[۱][۲] تا بیش از ۸۰ میلیون در سال ۱۳۹۵[۳] 
(هجدهم)
 - 




 -  مجموع ۵۵۸٬۳۸۵ میلیارد دلار[۴] (سی و دوم)
 -  سرانه ۷٬۵۹۶ دلار[۵] (صد و دوم)
جینی (۲۰۰۸ م.) ۳۸[۶](متوسط) 
شاخص توسعه انسانی (۲۰۱۳ م.) افزایش ۰٫۷۴۲[۷] (بالا) (هفتاد و سوم)
واحد پول ریال ایران (IRR)
منطقه زمانی یوتی‌سی ۳:۳۰+ (ساعت جهانی+۳:۳۰)
 -  تابستانی (DST) یوتی‌سی ۴:۳۰+ (ساعت جهانی)
نوع تقویم هجری خورشیدی
جهت رانندگی راست
دامنه اینترنتی ir.
پیش‌شماره تلفنی +۹۸
برق
 -  اختلاف پتانسیل ۲۴۰~۲۲۰ ولت
 -  بسامد ۵۰ هرتز
  • علی اسماعیل زاده
۲۱
دی

اشکانیان که بودند ؟


اشکانیان بر آمده از قومی سکایی به نام پرنی بودند. پرنی ها بنا بر گزارش استرابون یکی از قومهای شرقی سکایی و یکی از قبیله های مهم اتحادیه داهه بودند که در دشت میان گرگان و کرانه های تجن جنوبی در پارت شمالی سکونت داشتند که امروزه محل سکونت ترکمنهای آخال است.
نخستین بار نام داهه را در سنگ نبشته خشایارشا در تخت جمشید میبینیم. آنها احتمالا در زمان خشایارشا به تابعیت ایران در آمدند ودر سال 250 پیش از میلاد با گزیدن ارشک به فرماندهی خود اعلام استقلال کردند و پایه گذار طولانی ترین دوره حکومت ایرانی در ایران شدند و به فرمانروایی سلوکیان که سعی در یونانی کردن ایران داشتند، پایان دادند.

پرنی ها نیز مانند دیگر اقوام سکایی مردمی چادر نشین، سلحشور، تیرانداز وناآرام بودند که مرگ طبیعی را برای خود شرم میدانستند. به گزارش استرابون این قوم در شمال شرقی ایران میزیستندوهمواره مزاحم همسایگان خود بودند. در سال  250 پیش از میلاد به سرداری ارشک، از سرزمین امروزی ترکمنستان به جنوب سرازیر شدند و به جلگه های حاصلخیر اترک حمله کردند. اشک در شهر آساک در نزدیکی قوچان به عنوان پادشاه برگزیده شد. اشک و تیرداد با پنج تن از یاران خود هسته قیام را تشکیل میدهند، مانند داریوش هخامنشی که با شش یار خود بر علیه گئومات شورید. اشک باسلوکوس دوم مبارزه کرد و او را واردار کرد که اشکانیان را به رسمیت بشناسد. پس از این اشکانیان بر سلوکیان غلبه کردند و آنها را از تاریخ سیاسی ایران حذف کردند.
سنت گزیدن نام اشک را تمام شاهان اشکانی حفظ کردند و همگی به آن میبالیدند. اشکهای اشکانی پیش از اینکه به شاهی برسند توسط مجلس مهستان تایید می شدند. این مجلس به گزارش تاسیتوس متشکل از سیصد مرد برگزیده بود. شاهان اشکانی حاکم مطلق نبودند. هر کدام از آنها که به نظر مجلس مهستان دارای مشکلی بودند، توسط همین مجلس عزل می شدند. البته در همه دوره های سلطنت این خاندان، قدرت مهستان یکسان نبوده است. شاید به دلیل ترس از مجلس مهستان است که می توان گفت رنگ دیکتاتوری در خاندان اشکانی در میان همه خاندانهایی که بر ایران فرمان رانده اند کمرنگتر است.
سنت برادر کشی در میان شاهان اشکانی رواج داشت. تنها فرهاد چهارم (اشک چهاردهم) 39 نفر از برادران خود را کشت. شاهان اشکانی با اینکه سلوکیان را شکست دادند و ایران را به شیوه های ایرانی اداره میکردند، خود را یونان دوست مینامیدند، از زبان یونانی استفاده میکردند و گهگاه به خود القابی یونانی می دادند. در شهرهای اشکانی شورای شهر وجود داشت. ناظر شاه، فرمانده سپاه، خزانه دار از دیگر مسئولین شهرها بودند. شاه مستقیما آنها را انتخاب نمی کرد بلکه آنها را تایید میکرد.

لوح دیوان خشایارشا که در آن نام داهه به عنوان یکی از کشورهایی که به شاه خراج میدهند و قانون هخامنشی در آنجا حکم فرما است ذکر شده است.



از خاندانهای بزرگ این دوره می توان به خاندان سورن در سیستان، خاندان کارن در نهاوند، خاندان مهران در ری، خاندان اسپهبد در هیرکانی و خاندان زک در آتروپاتن اشاره کرد. طبقه وزورکان-بزرگان- مهمترین مقامهای کشوری لشکری را در اختیار داشتند. اشکانیان در پارس و چند شاهک نشین دیگر هرگز نتوانستند جای پای محکمی داشته باشند.
اشکانیان نزدیک پانصد سال بر ایران حکومت کردند و مهمترین رسالت آنها جلوگیری از نفوذ فرهنگ یونانی به ایران بود. آنها خود را وارث هخامنشیان میدانستند و با موفقیت توانستند سلوکیان را از ایران برانند و حکومت ایرانی مستحکمی پدید آورند.




گچبری اشکانی از قلعه ضحاک

تقسیم بندی جغرافیایی اشکانیان به رغم تکه تکه شدن برخی از ایالات در مجموع با تقسیم بندی کشوربه شش ایالت در زمان سلوکیان مطابقت می کند. ظاهرا بخش علیای امپراتوری اشکانی، متصرفات نخستین پارت ها را شامل می شود و بخش سفلا را در غرب ایران، متصرفات مهرداد. در طول 470 سال حکومت اشکانیان مرزهای کشور تقریبا ثابت بوده است و اگر چند باری هم به تیسفون حمله شده است دیری نگذشته است که مهاجمان عقب نشینی کرده اند .
پلینی در تاریخ طبیعی خود بخش سفلای حکومت اشکانی را به 7 قسمت تقسیم کرده است :
بین النهرین و بابل، آپولونیاتیس در سوریه، خالونیتیس که احتمالا اربیل باشد، کارینا که احتمالا کرند باشد، کامبادنه پیرامون کرمان، ماد علیا و ماد سفلا.
او همچنین بخش علیای حکومت اشکانی را به یازده قسمت تقسیم کرده است که شامل خورنه،  قومس، گرگان، استان شامل شیروان، بجنوردوقوچان، پارت، اپارتیکنه پیرامون ابیورد، مرگیان یا مرو، اریا یا هرات، اناویا در جنوب هرات، سکستان وهندوستان سفید یا رخج است. این جغرافی دان رومی از شاهک نشین هایی نام میبرد که تابع اشکانیان هستند مانند پارس، الیمایی، مسنه، هتره، اوسروئنه،  آدیابنه، آتروپاتن و هیرکانی.
در سنگ نبشته بزرگ شاپور دوم ساسانی در کعبه زرتشت که از استانهای زمان اشکانیان یاد میکند به نامهای دیگری بر می خوریم. سگان در کرانه دریای سیاه، ویروزان در شرق سگان، آرمن یا ارمنستان، بلاسگان در غرب دریای خزر، گلان یا گیلان، کرمان، مکران، تورگیستان، هند، سکستان، مرو و خوارزم. اینها مراکزی هستند که تحت فرمان اشکانیان بوده و در فهرست پلینی قرار ندارند.
تیسفون پایتخت زمستانی وهمدان پایتخت تابستانی اشکانیان بوده است. از جمله شهرهای آن دوره، می توان به شهرصد دروازه پیرامون دامغان و خبوشان پیرامون قوچان و نیز شهرهای درگز و عشق آباد امروزی اشاره کرد.


اشکانیان پس از سلوکیان بر سر کار آمدند . معماری اشکانی نخست برگرفته از اردوگاههای اشکانی بود و بر گرد دایره ای ساختمانها را بنا می کردند و در تزیینات از هنر یونانی استفاده میکردند ولی در همان آغاز کار هنر سنتی ایرانی را جایگزین هنر یونانی کردند. بناهایی با حیاطهای چهارگوش مرکزی با ایوانهای چهار سوی آن مشخصه معماری اشکانی شد.آنها به نمای ساختمان بسیار اهمیت دادندو برای آن از ترکیب نقاشی و گچکاری استفاده میکردند.آنها از تاق گهواره ای ،قوس و رگچین با سنگ و قلوه،برجسته کاری تزیینی و گاهی ستونهای داخلی استفاده میکردند

  • علی اسماعیل زاده
۲۱
دی

سلوکیان که بودند؟


شروع کار سلوکیان

در سال 312 پ م یازده سال پس از مرگ اسکندردر میان هرج و مرج ناشی از مرگ او ، سلوکوس سردار یونانی توانست بابل را به زیر فرمان خود گیرد.سلوکوس سپس ایلام و ماد را به تصرف در آورد و پادشاهی سلوکیان را تاسیس نمود.او توانست در سال 301 پ م سوریه و بخشهای زیادی از آسیای صغیر را فتح کند. از آنجا که دولت سلوکی در ایران هیچ پایگاه قومی نداشت و بیگانه محسوب میشد دولتی آکنده از درگیریهای گوناگون بود.از این رو سلوکوس با ایجاد شهرهای جدید سیاست کوچ دادن یونانیان به ایران را پیش گرفت. اسکندر بیست و پنج شهر در آسیا تاسیس کرده بود و سلوکوس و آنتیوخوس نیز به کار او ادامه دادند. البته اینها را نمی توان شهر دانست و بهتر است ازآنها به عنوان پایگاههای نظامی و پادگان یاد کرد .در سیستان ،دشت ری،نهاوند ،هرات و ایلام میتوان پایگاههایی این چنین را پیدا کرد. این شهرها با شورای شهر که یونانی بودند اداره میشدندولی در شاه در اداره آنها نقش مستقیم داشت
سلوکیان در اوج قدرت خود 72 حوزه حکومتی داشتند که هر چندتا از آنان یک ساتراپی را تشکیل میداد.ولی با گذشت زمان سلطه آنان در فلات ایران به ویژه در شرق آن رو به زوال گذاشت، زیرا تحرکهای ضد بیگانه در گوشه و کنار فلات ایران دیده میشد.آنها در سال دویست و پنجاه پ م پارت و هرات را توسط اشکانیان از دست دادند.در سال 247پ م سوریه و سپس ماد وپارس ایلام و بابل را نیزازدست دادند. سر انجام در164پ م سلسله سلوکی به کلی منقرض شد

شاهان سلوکی

                                                                                       سلکوس اول
در سال 312پ م بابل را فتح کرد و آنجا را پایتخت خود قرار داد.او پارسها،مادها، بلخی ها عربها، تپوریها، سغدیها، هیرکانیها و رخجی ها را به زیر سلطه خود در آورد.سوریه تا کرانه مدیترانه را نیز فتح کرد.او با اپما دختر ایرانی اهل هیرکانی ازدواج کرده بود تا ایرانیان از این بابت احساس رضایت کنند که ولیعهد سلوکوس خون ایرانی دارد. او که احساس خستگی از شاهی در فلات ایران میکرد به قصد سلطنت مقدونیه حکومت را به پسرش سپرد و به سوی سرزمین خود رفت ولی در راه در سال 218پ م قبل از رسیدن به مقدونیه به دست رقیبان مقدونیایی خود کشته شد

آنتیوخوس اول
او در زمان پدر اداره ساتراپی های شرقی را بر عهده داشت.او با اجازه پدرش با زن پدرش ازدواج کرد. از چگونگی حکومت او چیزی نمی دانیم. در سال 281پ م به شاهی رسید و بیست سال بعد در حال سرکوبی شورشی محلی کشته شد

آنتیوخوس دوم
پسر آنتیوخوس اول به نام آنتیوخوس دوم با عنوان تئوس در سال 261پ م به شاهی میرسد. سلوکیان نتوانسته بودند آتروپاتن را فتح کنند و این باعث ضعف آنها می شد. و در این زمان قدرت آنها رو به زوال گذاشته بود.او با خاندانی از کاپادوکیه ازدواج کرد تاحمایت آنها را داشته باشد.سرانجام توسط یکی از همسرانش به نام لائودیکه مسموم و کشته شد

سلوکوس دوم
در سال 246پ م که سلوکوس دوم به تخت نشست ، آغاز قدرت گرفتن اشکانیان بود.او در فرمانروایی خود درگیر نبردهای مختلفی بود و سر انجام در سال 226پ م در حال اسب سواری دچار حادثه شد و جان سپرد

سلوکوس سوم
اودر سال اول حکومتش مسموم وکشته شد

آنتیوخوس سوم
اودرسال223پ م پادشاه شد و به نام آنتیوخوس بزرگ مشهور است.او که در نوجوانی به شاهی رسیده بود به مرور توانست در شرق قدرت را به دست گیرد.او مولون را ساتراپ ماد نمود و آلکساندر را ساتراپ فارس. وی به سبب جوانی همه اختیارات حکومتش را به وزیرش سپرد.مولون به دشمنی پرداخت و شهر سلوکیه تا فرات را به زیر سلطه خود آورد.آنتیوخوس خود به جنگ مولون رفت و او را شکست داد.آلکساندر نیزخود به زندگی خود پایان داد.پس از این موفقیت او به سمت شرق آمد.ابتدا با حمله به آذربایجان بدون جنگ آنجا را به زیر سلطه درآورد.تا سال209پ م به سرکوبی شورشهای آسیای صغیر پرداخت. آنتیوخوس توانست به شهر صد دروازه برسد که ظاهرا پایتخت پارت بود.او اردوان را شکست داد و قرار شد از او خراج بگیرد ولی از قدرت اشکانیان کاسته نشد.اشکانیان تن به جنگ نمی دادند وسر به فرمان هم نمی دادند به این ترتیب آنتیوخوس خسته شده بودو از جنگ با آنها دست کشید

سلوکوس چهارم 187تا176پ م

آنتیوخوس چهارم 176 تا 164 پ م
این دو شاه درگیر غرب ایران شدند و با رومیان هم دست وپنجه نرم می کردند تا اینکه اشکانیان قدرت گرفتند و آنها را از ایران پس راندند



از سلوکیان اثر مهم معماری بر جای نمانده است جز چند ستون و خط نوشته یونانی که البته میتوان این آثار را به دوره اشکانی نیز نسبت داد .آنها که با هدف هلنیزه کردن ایران آمده بودند نه تنها موفق به این کار نشدند بلکه با فرهنگ ایران نیز آمیخته شدند و بدون داشتن هیچ پایگاه مردمی فقط توانستند دو قرن و نیم در زندگی آزاد ایرانیان و فرهنگ ایرانی وقفه اندازند و ثروت ایران را به مقدونیه انتقال دهن


  • علی اسماعیل زاده
۲۱
دی

هخامنشیان که بودند؟


هخامنشیان در ابتدا شاه بومی پارس و انشان بودند. کورش دوم هخامنشی معروف به کورش کبیر بر دولت ماد مسلط شد و سپس لیدی و بابل را فتح کرد و امپراتوری هخامنشی را تاسیس کرد. در واقع این امپراتوری تداوم زندگی دولت ماد بود زیرا هخامنشیان و مادها از یک خانواده و فرهنگ بودند . آنها دویست و بیست سال بر بخش بزرگی از دنیای آن زمان حکمرانی کردند که از رود سند تا دانوب و از آسیای میانه تا آفریقا گسترده بود. سر انجام با شکستی که از اسکندر مقدونی خوردند امپراتوری آنها متلاشی شد


هخامنشیان که بودند

سلسله هخامنشی توسط کورش در سال 559 پیش از میلاد تاسیس شد. او در سال 550 پ م بر آستیاک شاه ماد و به قولی پدر بزرگ خود غلبه کرد.منطقه دولت ماد کاملا مشخص نیست ولی از غرب شامل کاپادوکیه و ارمنستان و از شرق تا هیرکانی گسترده بوده است.کورش در سال 547 پ م لیدی را فتح می کند. او سغد و باکتریا و قسمتهایی از هند را گرفت ودر سال 539 پ م بابل را فتح کرد . او پاسارگاد را به عنوان پایتخت خود در محلی که بر آستیاگ غلبه کرده بود ساخت. کورش درسرزمین ماساگتها در شرق قلمرو خود در سال 530 پ م کشته میشود. زندگی او در هاله ای از ابهام قرار دارد
پسر کورش به نام کمبوجیه جانشین او میشود .در سال 525 پ م مصر را فتح کرد. سه سال بعد وقتی که او در مصر بود گیوماته خود را شاه نامید و کمبوجیه برای باز پس گیری حکومت رو به پارس نهاد ولی در راه بازگشت کشته می شود زیرادرحین سوار شدن بر اسب خنجرش وارد تنش میشود.
در این زمان جمعی از بزرگان پارسی به رهبری داریوش به گئوماته شاه دروغین حمله می کنند و اورا می کشند.در این زمان داریوش شاه می شود.او پسر یا برادر کورش نبود و از تیره دیگری از هخامنشیان است. پس از آن خیلی از استانهای تحت تابعه شورش می کنند و مهمترین آنها ماد و بابل بودند. داریوش همه را دوباره مطیع خود می کند و پس از 19 جنگ در یک سال آرامش به امپراتوری هخامنشیان بر می گردد.داریوش در دیواره بیستون محلی بر سر جاده باستانی ماد به بابل دست آوردهای خود را بر دیواره سنگی حک می کند. داریوش با درایت و قدرت به سلسله هخامنشی روح تازه ای می دهد . او ساتراپی ها را برپا می کند. کاخهای شوش را می سازد.شاهنشاهی را از مقدونیه تا پاکستان واز دریای خزر تا شمال لیبی گسترش می دهد. قبل از مرگ خود خشیارشا پسرش را به شاهی بر میگزیند
در زمان خشیارشا گسترش قلمروی حکومت پایان می یابدوقندهار و تاکسیلا مستقل می شوند.او درسال 480 پ م نیز از آتنی ها شکستی می خورد و این شکست برای آنها خیلی مهم می افتد. بعد از او اردشیر اول به شاهی می رسد و بعد از اردشیر داریوش دوم شاه می شود. تا این زمان امپراتوری هخامنشیان قدرت بلا منازع روی زمین می باشد وتاثیر مستقیمی بر روی همسایگان خود می داشت
پس از مرگ داریوش دوم اردشیر دوم و کورش صغیر با هم نبرد می کنند و کورش صغیر که از مزدوران یونانی کمک گرفته بود شکست می خورد و کشته می شود و اردشیر دوم بر تخت می نشیند. در این زمان مصر نیز مستقل می شود. پس از او اردشیر سوم به شاهی می رسد ولی خیلی زود در دربار کشته می شود و بالاخره داریوش سوم به شاهی می رسد.چند ساتراپی مستقل میشوند ولی داریوش سوم دوباره آنها را مطیع می کند.
در این زمان اسکندر پادشاه کشور مقدونیه به آسیای صغیر حمله می کند.او سوریه را میگیرد.داریوش سوم در سال 333 پ م در محلی به نام ایسوس از اسکندر شکست می خورد. سپاه ایران دوباره نوسازی میشود و دو سال بعد در گوگمل شکست نهایی را از مهاجمین می خورد . داریوش سوم در سال 330 کشته می شود و سلسله هخامنشی منقرض میشود.اسکندر خود را شاه هخامنشی می نامد و تخت جمشید و دیگر مناطق قدرت هخامنشی را غارت می کند . او برای آنکه روح هخامنشی را نیز از بین ببرد تخت جمشید را به آتش می کشد


                                 


Investiture of Khusrau II and equestrian relief at Taq-e Bostan. Photo Marco Prins.


معماری هخامنشی

بارزترین هنر هخامنشی همانا معماری آن است .کاخها و آرامگاههای هخامنشی پس از گذشت بیست و پنج قرن همچنان استوار و زیبا هستند.پاسارگاد،هگمتانه،شوش،تخت جمشید،بابل وگورهای شاهی نمونه هایی ازمعماری هخامنشی هستند. ستونهای بلند سنگی استوار حجاریهای زیبا با نقوشی حاکی از دوستی- بدون خونریزی مانند گذشتگان آنها-وساختمانهای بلند آثاری از هنر معماری هخامنشی هستند .آنان بر تمامی همسایگان و کشورهای زیر سلطه خود تاثیر گذاشتند و نمی توان هنر معماری دوران باستان را بدون در نظر گرفتن هنر هخامنشی بررسی کرد. به سبب گستردگی کشور هخامنشیان هنرمندان برتر نیمی از جهان باستان در خدمت آنان بودند و آنان با مدیریت درست بر آنها توانسته اند از خود یادگارهایی به جای گذارند که هنوز جزو شاهکارهای معماری به شمار می آیند


سپاه جاویدان:تصویر سربازان سپاه جاویدان را می توان در مرکز نگاره های پلکان شرقی آپادانا دید که پشت سر شاه ایستاده اند.این سپاه 10000 نفری گارد مخصوص شاهنشاهی بودند و اگر فردی از آنها مریض می شد یا میمرد کس دیگری جای او را می گرفت.به این ترتیب تعداد آنها همیشه ثابت بود
آنها لباس چین دار هخامنشی بر تن کفش سه بند ایرانی بر پا ونواری پیچیده بر گرد سر داشتندولی این نوار در پشت سر آنها، مانند ایلامیها گره نمی خورد.نیزه همه این سربازان در پایین حالت انار داشت به همین دلیل یونانیها به آنها انار بر یا سیب بر می گفتند.افراد این سپاه به ده گروه تقسیم می شدند و یک فرمانده به نام هزار پشت داشتند و رییس کل آنها رییس کل ارتش ایران بود.فرمانده کل سپاه همیشه در پیش شاه مسئول بودو از افراد خانواده شاه انتخاب می شد
گروه بندی سربازان ده دهی بوده و هر گروه هزار نفری به ده گروه صد نفری و هر کدام از آنها به ده گروه ده نفری تقسیم می شدند و هر گروه مسئول خاص خود را داشت.بر کاشی های کاخ شوش تصویر رنگی آنها بر روی آجر کشف شده است
این سپاه ده هزار نفری ارتش کشور را تشکیل نمی داد بلکه سپاه خاصی بودند که حفاظت از سلطنت را به عهده داشتند. چنین ارتش مخصوصی در همه دوره های تاریخی ایران وجود داشته است





شاهان هخامنشی

اگر اختلافی بین جدول زیر با متن وجود دارد از اختلاف نظرهای مختلف در مورد شاهان هخامنشی ناشی می شود

پ م559-530

کورش کبیر

 

 

پ م530-522

کمبوجیه

 

 

پ م522

بردیا - گئوماته

 

 

پ م522-486

داریوش اول

 

 

پ م486-465

خشیارشا

 

 

پ م465-423

اردشیر یکم

 

 

پ م423-405

داریوش دوم

 

 

پ م405-359

اردشیر دوم

 

 

پ م359-338

اردشیر سوم

 

 

پ م338-336

اردشیر چهارم

 

 

پ م338-330

داریوش سوم










  • علی اسماعیل زاده
۲۱
دی
مادها


تاریخچه ماد
مادها قومی ایرانی از تبار آریایی بودند که قسمت اصلی سرزمین آنها شامل جنوب آذربایجان و قسمتهای دیگری در زاگرس وپایتخت آنها هگمتانه بود.اولین اطلاعات درباره آنها به سالنامه های آشوری شلمسر سوم در سال 836 پ م باز می گردد.آنها از سده هشتم پیش از میلاد تا ظهور سلسله هخامنشی بر فلات ایران و فراسوی آن حکومت کردند.سکاها به دست کیاکسار شکست خوردند. او با آشور به جنگ پرداخت و برای مقابله با آنان با بابل هم پیمان شد. پس از اینکه آنها آشور را شکست دادند بخت النصر حاکم بابلی که با نواده کیاکسار عروسی کرده بود از ترس حملات مادها به سرزمینش در مرزهای شمالی سرزمین خود استحکامات نظامی فراوانی برپا کرد.نهایتا ماد توسط هخامنشیان از بین رفت

شش قوم تشکیل دهنده اتحاد ماد عبارتند از: بوسیان، ستروخاتیان، بودیان، آریزانتیان، مغها و پارتاکانیان.
قلمرو حکومت ماد شامل مناطق اصلی زیر بود:
آذربایجان، همدان، کردستان، فارس، خوزستان، ارمنستان که در اواخر قرن هفتم پیش از میلاد فتح شد، سرزمین دولت ایلام که بعد از فروپاشی دولت آشور میان ماد و بابل تقسیم شد،  خراسان، گرگان، سیستان، خوارزم، سغدیانا، سواحل دریای خزر، قفقاز، کرمان و بلوچستان.
البته بخش مرکزی حکومت آنها شمال غرب ایران کنونی بود و سرزمینهای دیگر به دلیل نداشتن حکومتی قدرتمند در آن زمان، ناچار به تبعیت از مادها بودند.
در سده های بعدی، منطقه آذربایجان در شمال غرب فلات ایران ماد کوچک  و مناطق کردستان، همدان، ری و شمال حوزه کویر مرکزی ایران ماد بزرگ نام گرفت.
این قوم در کوهها، مس، آهن، سرب، سیم و زر، سنگ مرمر و سنگهای گرانبها بدست آوردند و به کشاورزی بر دشتها و دامنه تپه‌های منزلگاه خود پرداختند.

از بعد سیاسی عمده ترین عامل پیدا یش اتحادیه ماد ، سپس دولت وبالاخره تشکیل پادشاهی آنها را می توان در تجاوزگریهای آشوریان به سرزمین آنها دانست. مادها برای احراز آزادی مبارزه را آغاز کردند و نه تنها خود را از زیر یوغ حملات آشور رهانیدند بلکه دولت آشور را نیز منقرض کردند
از نظر فرهنگی دوران مادی را میتوان حاصل تکامل فرهنگی دانست که از هزاره سوم پیش از میلاد در جای جای فلات ایران رشد کرده بود و سرانجام به صورت پیام مشترک در آمد .خانواده مادی بر اساس پدر سالاری و چند همسری اداره میشد و آنها با طلا مفرغ و الکترون آشنا بودند. خانه های مردم به صورت یک طبقه با زوایای قایمه بود که ایوانی در جلوی خانه ایجاد شده بود. تا زمانی که ماد به آشور خراج میداد مهمترین خراجش شامل اسبهای نژاد نسا میشد.آنها به اسب اهمیت زیادی میدادند


شاهان ماد
دیاکو
دیاکو در سال 728 پ م به شاهی رسید و شهر هگمتانه را پایتخت خویش قرار داد او 53 سال پادشاهی کرد. از 708 پ م تا 655 پ م . نام شهر امدانه=همدان پیش از این در کتیبه های تیگلات پلسر اول آمده است. دیاکو این شهر را رونق بخشید. تنها خطری که در این زمان دیاکو را تهدید میکرد حملات پراکنده آشوریها به اللیپی= کرمانشاه بود و بقیه نقاط مملکت او در آرامش بسر میبرد. او خراجش را به موقع میپرداخت و در گیری آشور و بابل و ایلام دیگر مجالی برای آشوریها برای حمله به ماد نوپا نمیگذاشت
فرورتیش
فرورتیش پسر دیاکو، در سال 675 پ م به سلطنت رسید. او قباییل زیادی را که درحدود ری ، اصفهان ، آذربایجان کرمانشاه ، کردستان و همدان بودند، به اطاعت در آورد .پس از 22 سال سلطنت ، در جنگ با آشور کشته شد.درزمان پادشاهی او مادها بر سرزمین پارس مسلط شدند. دلیل شکست فرورتیش از آشوریها این بود که سپاه ماد را روستاییان نا آزموده تشکیل میدادند ولی سپاهیان آشور در جنگ با بابلیها یه خوبی تجربه نظامی داشتند و از جنگ افزارهای بزرگ استفاده میکردند . فرورتیش از فتح موفق سرزمین پارس به نیروی نظامی خود مغرور شده بود و همین باعث حمله به آشور شد ولی آشوربانیپال با موفقیت جلوی هجوم آنان را گرفت
خشتر یته
خشتریته از سال 653 پ م رهبری ماد را در دست گرفت و با ماناییها و سکاها بر ضدآشوریها متحد شد. او در سال 625 پ م درگذشت
هووخشتره-کیاکسار
هوخشتره پسر خشتریته بود و در سال 625 پ م به حکومت رسید . او به ارتش ماد قدرت بخشید و با شاه بابل متحد شد.دخترش را به همسری پسر نبوپلسر پادشاه بابل در آورد.امتیس ،دختر هووخشتره که از پای کوه الوند به جلگه های کم ارتفاع بین النهرین رفته بود ، دچار افسردگی شد.پادشاه بابل دستور ساخت باغهای معلق بابل را داد که به صورت کوهی مصنوعی بود تا برای امتیس حکم کوهساران را داشته باشد.هووخشتره و نبوپلسر پس از دو سال جنگ در سال 612 پ م موفق به فتح شهرهای آشور و نینوا شدند ودولت آشور به نابودی کشیده شد.بر اساس لوحهای بازمانده از بنوپلسر حاکم بابل کل شهر نینوا با خاک یکسان شد و همه شهرهایی که به آشوریها کمک کرده بودند نیز به این سرنوشت دچار شدند. ساراکس حاکم آشور خود و خانواده اش را در خرمنی از آتش سوزاند تا به دست دشمنان نیافتند. البته هوخشتره پیش از این به نینوا حمله کرده بود و شهر را محاصره کرده بود ولی چون سکاها به آذربایجان و کردستان حمله کرده بودند مجبور شده بود نینوا را ترک کند. او در شمال دریاچه ارومیه از سکاها شکست خورد و آنها 28 سال بر آذربایجان مسلط شدند تا آنکه هوخشتره به نیرنگی سران سکاها را در مهمانی در حالت مستی به قتل رساند و از شر آنها راحت شد. پس از آن مادها و بابلیها با کمک هم توانستند بر نینوا پیروز شوند. هوخشتره پس از فتح آشور به کشور گشایی ادامه داد تا به مرز لیدی رسید و متوقف شد. شش ماه دو دولت ماد و لیدی جنگیدند تا آنکه در سال 585 پ م کسوفی باعث وقفه در جنگ و سرانجام عقد قرارداد صلح شد. رود هالیس مرز دو کشور قرار داده شد .یک سال بعد شاه ماد درگذشت
ایشتوویگ - آستیاگ
ایشتوویگو در سال 585 پ م به پادشاهی رسید و در سال 550 پ م از کورش بزرگ شکست خورد و دولت ماد تبدیل به دولت هخامنشی شد. وی پسر هووخشتره بود. او با آرینیس خواهر قارون، شاه لیدیه ازدواج کرد . کورش هخامنشی

دختر زاد
ایشتوویگو یعنی نوه او بود .ظاهرا شاه ماد میخواست از قدرت نا محدود اشراف بکاهد و این عمل او باعث شد تا گارپاگا فرمانده ارتشش مخفیانه با کورش دوم (همان کورش بزرگ هخامنشی) هم پیمان شود و در حمله پارسها به ماد سپاهیان ماد به سمت پارسها پیوستند و ایشتویگو شکست خورد و تسلیم کورش شد






  • علی اسماعیل زاده
۲۰
دی

آریا (سانسکریت: آ-ریا āˊrya، ایرانی باستانی: اَریا arya، پارسی باستانی: اَرییا ariya، اوستایی: اَیرییا airiia[۱] نامی است که به مهاجران هندواروپایی زبان که در طول هزاره دوم پ. م به فلات ایران و شبه قاره هند کوچ کرده‌اند، داده شده است. صورت اضافی جمع این واژه به صورت «آریانا» منشأ نام کشور ایران است.[۲]

به گفته گراردو نیولی بر خلاف مفاهیم متعددی که آرین یا آریا در میان هندیان باستان داشته، آریا در میان ایرانیان باستان صرفا به مفهوم قومی ثبت شده است. به گفته او ما همچنین می دانیم که اهورا مزدا خدای ایرانیان محسوب می شده که زبانشان ایرانی یا آریا نامیده شده و اوستا واضحا «آریا» را به مفهوم قومی بکار برده. نیولی معتقد است هیچ تردیدی نمی تواند وجود داشته باشد که لغت «ایران» یا «آریا» برای ایرانیان مفهوم قومی دارد. [۳][۴][۵]

به گفته هرلد والتر بیلی هم آریا صفتی قومی است که در کتیبه های هخامنشی و زرتشتی بکار رفته. در اوستا این عنوان به مفهوم یک گروه قومی در مقابل گروههای قومی دیگر بکار رفته . بیلی می گوید که در گذشته مادها آریویی شناخته می شدند و یونانیان آراییا (لاتینی: آریا) را برای پارسیان باستان بکار می بردند. مفهوم قومی مشابهی هم در سده های بعد رایج شد.[۶]

رودیگر اشمیت بر این باور است که آریایی عنوان مردم هند باستان و ایران باستان است که به زبانهای آریایی تکلم می کردند.[۷]

به باور مریم سینایی در دایره المعارف بزرگ اسلامی، در دوره‌های گذشته چنین پنداشته می‌شد که سنسکریت نیای همه زبان‌های هندواروپایی و هندوستان میهن اصلی اقوامی بوده است که به این زبان سخن می‌گفته‌اند. از این رو، نام آریایی را بر تمام این اقوام اطلاق گردید. بعدها با نادرست دانستن این نظریه، این اصطلاح متروک شد. در سده حاضر با ظهور فاشیسم این اصطلاح در آلمان برای مدتی معمول گردید و با اطلاق آن بر اقوام ژرمنی، به آن رنگ نژادپرستانه زده شد. اکنون اصطلاح آریایی تنها برای اقوام هند و ایرانی که خویشتن را خود به این نام می‌خواندند، به کار می‌رود.[۸]

به نوشته گراردو نیولی، ایران‌شناس ایتالیایی، کلمه آریایی، در میان غیر ایرانیان نه بار نژادی و تباری و نه بار مکانی و جغرافیایی، بلکه بار دینی دارد. به اعتقاد او، آریایی در زبان هندو-ایرانی به معنی «ایمان‌آورده [به آئین هندو-ایرانی]» است.[۹][۱۰][۱۱]

در حدود ۱٬۵۰۰ پیش از میلاد مهاجمان شمالی موسوم به آریایی‌ها، تمدن دره سند را سرنگون می‌نمایند.[۱۲


ریشه‌شناسی

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
هندواروپایی
 
 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
هندوایرانی
آریایی
 
 
 
اروپایی ژرمن لاتین اسلاو یونانی اسکاندیناوی
 
 
 
 
 
 
 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اقوام ایرانی تبار
 
 
 
 
 
مردم هند
 
 
 

به نوشته گراردو نیولی، ایران‌شناس ایتالیایی، کلمه آریایی، بر خلاف تصور برخی ایران‌شناسان (مانند مری بویس و ریچارد فرای) در میان غیر ایرانیان نه بار نژادی و تباری و نه بار مکانی و جغرافیایی، بلکه بار دینی دارد. به اعتقاد او، آریایی در زبان هندو-ایرانی به معنی «ایمان‌آورده [به آئین هندو-ایرانی]» است.[۹] سِر جان مَلکُم، به نقل از ملافیروز، موبَد موبَدان زرتشتیان هند در بَمبَئی، آورده است که واژهٔ انیران به معنای بی‌دینان است. «اِر» واژه‌ای پهلوی است و معنای آن «مؤمن» است. «اِران»، صورت جمع آن است. در پهلوی پیشوند «اَ» و «اَن»، چنان‌که در یونانی و سانسکریت، پیشوند نفی است. در نتیجه، «اَنِران» یعنی بی‌دینان. به گفتهٔ او، شاه اِران و انِران یعنی شاه مؤمنان و بی‌دینان یا شاه پِرژا و ملت‌های دیگر. مؤمنان زرتشتیان‌اند و بی‌دینان غیرزرتشتیان. تعبیر دینی ایران و انیران در شاهنامه نیز آمده است. بر پایهٔ این تعبیر باید بپذیریم که واژهٔ ایران سپس معنای قومی و سرزمینی یافته است.[۱۰]

جغرافیای اوستایی

نوشتار اصلی: جغرافیای اوستایی

در زبان اوستایی، در فرگرد یکم وندیداد اوستا به صورت اَئیرییانم وَئِجو (Airiianəm vaēǰō) «گستره آریاییهاً آمده و در یشت سیزدهم از مِهریشت (دهمین یشت از یشت‌های اوستا) به صورت اَئیریو شایانا (Airyō šayana)» خانمان‌های آریایی «آمده‌است. در فارسی میانه به صورت اِران‌شَهر (Ērānshahr) و در فارسی نو به صورت ایران است. در سانسکریت، آریاورته (Āryāvarta)» مسکن آریاییهاً، سرزمینی باستانی در شمال هند بوده‌است.[۱۳]

اوستا

به باور دانشمند ایرانی‌شناس، گراردو نیولی، یکی از دو رود جیحون یا هیرمند، «مبدأ اولیه خلقت جانداران در زمین» در آئین زرتشتی و کتاب اوستا و سرزمین ایرانویچ است.[۹]

در اوستا، ۶ جا از کلمه آریا به کار رفته است. «جایگان آریایی‌ها» airyō. šayana (یشت ۱۰٫۱۴)، دربردارنده ۶ نام که ۴ تا آنها شناخته شده است: "iškatəm pourutəmča mourum hārōyum gaomča suγδəm xᵛāirizəmča “Iskata, Pouruta, Margu, Haraiva, Gava-Sugda, Hvārazm. کوه اَیریو خشوثه (یشت ۸٫۶) در ایران شرقی است: "yaθa tiγriš mainya-asǡ yim aŋhaṱ ərəxšō xšviwi.išuš xšviwi.išvatəmō airyanąm airyō.xsuθaṱ hača garōiṱ xᵛ anvantəm avi gairīm" = مثل تیر نوک تیزی که کماندار اِرِخشَ (آرش) پرتاب کرد، تیر تندرو، تندروترین آریایی‌ها، از کوه اَیریو خشوثه به کوه خوَنوَنت. جنگل (رَزورا، razurā، یشت ۱۵٫۳۲) که vīspe.aire.razuraya نامیده شد، جایی که کَوی هئوسرَوو Kavi Haosravō، وایو Vāyu را کشت. نام چهارم اَیریَنِم وَئیجو (airyanəm vaēǰō، پهلوی زرتشتی: ایران‌ویچ) مکرراً در متون به کار برده شده و در متون سغدی مانوی و پارتی تورفانی به صورت اَریان ویجن (ʾryʾn wyžn) آمده است. در یونانی، هرودوت (۷٫۶۲) اظهار می‌دارد که مادی‌ها اَریویی (Arioi) نامیده می‌شدند. استفاده یونانیان از Areia (لاتین Aria) برای پارسی باستان، هریوه، هریوه بلوچی، ارمنی هریو به احتمال زیاد باعث سردرگمی بود.[۱۴]

واژه اَی ریَهَ ariya- در گاهان دیده نمی‌شود و تنها در بخش‌هایی که با نام اوستای متأخر نامیده شده است، به ویژه در یشت‌ها ظاهر می‌شود. در گاهان تنها به اَی‌ریَ‌مَن airyaman- برمی‌خوریم که معادل آریامان ayamán ودائی است که همچنین در ابتدای دعای معروف اَی ریِمَه ایشو aryəmā išyō که در آن «اِیریمَن مطلوب» طلب شده است، دیده می‌شود.[۱۵]

زبان آریایی

نوشتار‌های اصلی: زبان نیاهندوایرانی و زبان هندوایرانی
گردنبند ایرانی که در گیلان پیدا شده و دارای قدمت حدود یک هزار سال قبل از میلاد می‌باشد، موزه ملی ایران
مهر چلیپای شکسته از تمدن هندو در موزهٔ بریتانیا
موزائیک با علامت صلیب شکسته، کشف شده در کلیسای باستانی بیزانسی در شاوئی تزیون اسرائیل

آریایی آغازین زبان گروهی از مهاجران هندو اروپایی بود که در حدود هزاره ۳ ق. م از هم نژادان خویش جدا شدند و در دشت‌های آسیای مرکزی رحل افکندند. در گذشته‌های بسیار دور آریایی زبان‌ها تماس‌هایی با بالتها، داکیه‌ای-میسیه‌ای‌ها و اقوام فینو-اوگری داشتند.[۱۶]

ایران‌ویج

نوشتار اصلی: ایران‌ویج

ایران‌ویج (اوستایی: اَریَنَ وَئیجَه (airyana waējah)،[۱۷] پارسی میانه: ایران‌ویج (ērānwēz)،[۱۸] سغدی مانوی: آریانا وَئیجه (airyana waējah)،[۱۹] پارتی: آریان‌ویجن(ʾryʾnwyjn)[۲۰])، بر اساس اوستا (فرگرد ۱) ایرانیان باستان خاستگاه خود را اَیریَنِم وَیجَ می‌نامیدند که به معنی «گسترهٔ آریاییان» یا «سرزمین رودهای آریایی، چشمه‌های آریایی» است.[۲۱] این واژه بعدها در متون پهلوی تبدیل به ایران‌ویج (ērānwēz) شد. (ēr) به معنی «آزاده، شریف و اصیل» است. بنابر اوستا، نخستین مسکن اقوام آریایی است.[۲۲] دربارهٔ محل ایرانویج اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را سرزمین صرفاً اساطیری دانسته‌اند. برخی نیز پیشنهادهایی برای جایگاه جغرافیایی آن ارائه کرده‌اند. محل‌های پیشنهادی از خوارزم بر ساحل دریاچه آرال در شمال ازبکستان تا آذربایجان، یا تا جنوب یا شمال غرب افغانستان گسترده است. اخیراً فُگِلسانگ محل ایرانویج را شمال سرزمین باستانی سُغد، در شمال رود سیحون دانسته، اما بر پایه پژوهش ویتسِل، جایگاه ایرانویج ارتفاعات مرکزی افغانستان بوده است.[۲۳]

در وندیداد ۱، بند ۳و۴ آمده است: بهترین ناحیه‌ای که اورمزد آفرید ایرانویج است. اما پتیاره آن زمستان دیوآفریده ده‌ماهه و انواع مار پردار و بی‌پر است. خوشی این ناحیه به حدی است که اورمزد می‌گوید اگر سرزمین‌های دیگر را نمی‌آفرید، مردم به ایرانویج می‌رفتند و جایی برای سکونت باقی نماند. در اساطیر ایرانی زمین به هفت پاره یا اقلیم بخش شد. اقلیم میانی خونیرَس نام دارد که به اندازه آن شش اقلیم دیگر است. ایرانویج در خونیرَس قرار دارد. اورمزد در ایرانویج چیزهای زیادی را آفرید. رودهای وه دائیتی، داراجه، گاو اِیوداد یا یکتاآفریده، گیومرث، کوه‌های ابرز و اوسِندام و راس و پل افسانه‌ای چینوَد در آنجاست. نخستین حیوانات که دو گاو نر و ماده بودند و همه انواع گیاهان در ایرانویج آفریده شدند. ایرانویج امن‌ترین جای خونیرَس است به طوری که وَرِجَمکَرد در آنجا ساخته شده است. سرور ایرانویج یکی از بی‌مرگان، یعنی ون‌جدبیش، است. زردشت در ایرانویج ظهور کرد. طبق روایات متاخر ایرانویج در آذربایجان است. می‌گویند خورشیده به اندازه ایرانویج است. در اعتقادات ایرانی، ایرانویج آرمانشهر ایرانیان است. در مینوی خرد، مشخصات این آرمانشهر بدین شرح آمده است و پیداست که اورمزد ایرانویج را از دیگر جای‌های و روستاها بهتر آفرید و نیکی‌اش این است که زندگی مردم در آنجا سیصد سال است و زندگی گاوان و گوسفندان صدوپنجاه سال و درد و بیماری کم دارند و دروغ نمی‌گویند و شیون و مویه نمی‌کنند و دیو آز به تن آنان کمتر مسلط است و ده مرد از نانی که می‌خورند سیر می‌شوند و به هر چهل سال از زنی و مردی فرزندی زاده شود و قانونشان بهی و دینشان پوریوتکِشی است و چون بمیرند پارسایند و رد (سرور) آنان گوبدشاه است و از ایزدان سرور و پادشاه‌شان سروش است.[۲۴]

هفت کشور

نوشتار اصلی: هفت کشور

به پندار آریایی‌ها جهان به هفت بخش (پهلوی: kišvar، سنسکریت: dvīpa) تقسیم می‌شد و رشته کوهی دورادور آن را فرا گرفته بود. منطقه مسکونی عالم، یعنی جایگاه آریایی‌ها که در آن نزد ایرانیان اَیرَیَنه وَیجه (ایرانویچ) و نزد هندیان آریا وَرته نام داشت، در سرزمین میانی قرار داشت. آنان معتقد بودند که کوهی بس بلند در میان این سرزمین قرار دارد.[۲۵]

در آغاز آفرینش مادی تیشتر بارانی انگیخت و آب سراسر زمین را گرفت. سپس زمین به هفت قسمت تقسیم شد. بخشی میانی، کشور خونیرَس (xwaēniraøa) در میان است و ایرانویچ (ایرانویژ)، سرزمین ایرانیان، در کشور خونیرَس قرار دارد. از میان این هفت کشور، خونیرَس از همگی بزرگتر و به تنهایی برابر شش کشور دیگر است. در شرق کشور ارزه (arəzahī)، در غرب کشور سوه (sawahī)، در شمال دو کشور وروجرش (wouru.jarštī) و وروبرش (wouru.barštī) و در جنوب دو کشور فرددفش (fradadafšu) و ویددفش (widadafšu) پدید می‌آیند. طبق بندهشن حدود هر یک از این هفت کشور به شرح زیر است: «از آنجا که خورشید به روز مِهِست برآید تا به روز کِه برآید، شرق، کشور اَرزَه است، از آنجا که به روز کِه برآید تا به روز کِه نشود ناحیهٔ نیمروز است، کشور فرَدَدَفش و ویدَدَفش است. از آنجا که به روز کِه در شود تا به روز مِهِست در شود، غرب، کشور سَوَه است. از آنجا که به روز مهست برآید تا به روز مهست درشود، شمال، کشور وروبَرشن و وروجرِشن است. چون خورشید برآید بر کشور ارزه و فرددفش و ویددفش و نیمی از خونیرس تابد. چون به آن سوی تیرگ در شود، بر کشور سوه و وروبرشن و وروجرشن و نیمی دیگر از خونیرَس تابد؛ هنگامی که اینجا روز است، آنجا شب است، زیرا به سبب کوه تیرگ است که شب پیدا شود. از کشور به کشور جز به اجازه ایزدان و ورجاوندی نشاید رفت. چنین گوید که میان ارزه و خونیرَس دریا است.»[۲۶]

پیش از مادها


آریایی‌ها را به نام زبان فرضی مشترک باستانی آنان هندو ایرانی می‌نامند. زبان، دین و ساختار اجتماعی جامعه آنان در دوره‌های پس از مهاجرت حاکی از آن است که این اقوام در ابتدا قوم واحدی بودند. جدا شدن آریایی‌ها از دیگر قبایل دامدار و اسکان نیافته هند و اروپایی باید پس از آغاز پراکنده شدن جمعی این قوم‌ها در نیمه دوم هزاره ۴ پ. م رخ داده باشد. مهاجرت اقوام هندو اروپایی که در فاصله هزاره ۵ تا ۳ پ. م در استپ‌های جنوب روسیه زندگی می‌کردند، احتمالاً به سبب افزایش جمعیت، ثروت (به ویژه احشام)، اختراع گردونه و ارابهٔ جنگی و استفاده از اسب برای سواری بود. این قوم‌ها با فرهنگ کورگان که از هزاره‌های ۵ تا ۳ پ. م در استپ‌های شمال دریای سیاه گسترش داشت، مربوط اند. هندو اروپایی‌ها در جهات مختلف حرکت کردند و از هند تا ایرلند مسکن گرفتند. در طول هزاره ۳ تا اوایل هزاره ۲ پ. م گروه هندو ایرانی یا آریایی که شاخه‌ای از قوم هندو آریایی بود، احتمالاً در آسیای مرکزی، یعنی حدوداً استپ‌های ایران شرقی در سُغد، خوارزم و بلخ باستان و مناطق مجاور آنها همچنان به زندگی مشترک خود ادامه می‌داد. باستان‌شناسان شوروی معمولاً قوم هندوایرانی را در کهنترین دورانهای آن با فرهنگ آندرُنُو که آثار آن در قزاقستان و جنوب سیبری یافت شده است، مربوط می‌کنند. این فرهنگ به هزاره ۲ پ. م تعلق دارد و با فرهنگ کورگان مربوط است. سرانجام هند و ایرانیان نیز در حدود ۲۰۰۰ پ. م در جستجوی سرزمین‌های تازه با چراگاه‌های بهتر و دامهای بیشتر و شاید به سبب خشکسالی‌هایی که به طور ادواری استپهای فصل مشترک اروپا-آسیا را که مسکن آنها بود، تهدید می‌کرد، به تدریج از هم جدا شدند و با حرکتی پردامنه از سمت شرق دریای خزر و آسیای مرکزی، یا از غرب از سوی قفقاز، یا شاید از هر دو جهت از موطن مشترکشان به سوی فلات ایران حرکت کردند. در این زمان با پراکنده شدن هند و ایرانیان در منطقه‌ای گسترده و نیز به سبب سستی روابط اقتصادی میان آنها که روابط را کم کرد، تفاوت میان زبانهای ایرانی و هندی باستان که هر دو از گویش مختلف زبان هندواروپایی آغازین سرچشمه گرفته بودند و در دروه آریایی تحول مشترک آنها برای ادغام کامل آن دو کافی نبود، به تدریج شدت گرفت.[۲۷]

مانند دیگر جابجایی و هجوم قوم‌های اسکان نیافته، احتمالاً در ابتدا گروه‌های کوچک پیشرو آریایی به مناطق تازه نفوذ می‌کردند. گروه‌های کوچک معمولاً در اقوام بومی مستحیل می‌شدند

اما با رسیدن پیاپی گروه‌های بزرگتر در دوره‌ای به نسبت طولانی و تفوق آنان بر اقوام بومی یا متحد شدنشان با آنها عنصر قومی و زبانی آریایی در این منطقه برتری کسب می‌کرد. آریایی‌ها گاه صلح جویانه و گاه با جنگ و خونریزی سرزمین‌های تازه را به چنگ می‌آوردند.[۲۸]

زبان گروهی از آریایی‌ها را که بعداً سراسر شبه قاره هند را فتح کردند، به اعتبار زبان مشترکشان، هندوآریایی می‌نامند. اینها در حدود ۲۰۰۰ پ. م از موطن اصلی خود حرکت کردند و سپس از ایران شرقی به شمال افغانستان نفوذ کرده، پس از آن با گذر از کوه‌های هندوکش میان ۱۷۰۰ تا ۱۳۰۰ پ. م به منطقه پنجاب وارد شدند و اقوام بومی را شکست دادند و کم‌کم به سمت جنوب پیش رفتند. از لوحه‌های یافت شده به خط میخی در آسیای صغیر بر می‌آید که تقریباً در همین زمان، یعنی در حدود سده ۱۷ پ. م، گروه‌های نسبتاً کوچکی از جنگاوران و چابک سواران آریایی (هندوآریایی متقدم) پیش از دیگر آریایی‌ها از ایران گذشته و از طریق کوه‌های صعب العبور زاگرس به آسیای غربی نفوذ کرده بودند. این آریایی‌ها را بدین سبب پیش هندوآریایی می‌نامند که آنها پیش از مهاجرت هند و آریایی‌ها به هند، از آنها جدا شده بودند، اما به سوی هند نرفته بودند. اینها از نظر زبانی به همان گروه از قبایل آریایی تعلق داشتند. این جنگاوران و چابک سواران به زودی رهبری سیاسی و نظامی اقوام غیرآریایی هوری و کاسی را در آسیای غربی بدست گرفتند.[۲۹]

امپراطوری میتانی هم که در حدود ۱۴۵۰ پ. م پا گرفت و سراسر بخش علیای بین‌النهرین را شامل بود، با رهبری آریایی‌ها تشکیل یافت. دولت میتانی، قدرت بسیاری کسب کرد و حتی دیرزمانی بر آشور هم تسلط داشت، اما در ۱۳۷۰ پ. م به دست شوپیلولیومَه، پادشاه هیتی از میان رفت.[۳۰]

در اسناد بایگانی هیتی در بغازکوی که در آسیای صغیر یافت شده و نیز در نامه‌های العمارنَه از مصر علیا برخی نام‌های خاص آریایی از جمله «اَرتَتَمه» و «اَرتَمَنیه»، «اَرتَشوورَه» و «شووَرداتَه» دیده می‌شود. در باغاز کوی کتابی دربارهٔ سوارکاری هم یافت شده که شخصی کیکولی نام از دولت میتانی آن را تألیف کرده است. در این کتاب اصطلاحات مسابقهٔ اسب دوانی و اعداد، همه صورت پیش هندوآریایی دارند.[۳۱]

سند مهم دیگر، پیمان نامه کورتیوَزه، پادشاه میتانی و شوپیلو لیومه، پادشاه هیتی است که در همان‌جا یافت شده است. در این پیمان نامه، کورتیوزه به میتره-ورونه، ایندره و خدایان توامان ناستیه، سوگند یا می‌کنند. نام این خدایان هم بیانگر پیش هندو آریایی بودن زبان این اسناد است. پیش هندو آریایی‌های میتانی، چون از نظر جمعیت منطقه درصد کمتری را تشکیل می‌دادند و فقط در میان طبقات حاکم حضور داشتند، با سقوط دولت میتانی به زودی در اقوام بومی مستحیل شدند و تأثیر عمیق فرهنگی و زبانی درازمدتی در آسیای صغیر بر جای نگذاشتند.[۳۲]

پس از پیش هندوآریایی‌ها، قبایل ایرانی که هر یک به گویش خاص خود از زبان مشترک فرضی ایرانی باستان سخن می‌گفتند، از موطن اصلی خود در آسیای مرکزی به صورت موج‌های پیاپی به سوی فلات ایران رهسپار شدند. در حدود ۱۱۰۰ پ. م نخستین گروه از اینان به سرزمین‌های شرقی ایران رسیدند که هند و آریایی‌ها و پیش هند و آریایی‌ها پیشتر از آن گذر کرده بودند. به نظر می‌رسد که نخستین قبایل ایرانی که در آخر هزاره ۲ پ. م در جهت غرب ایران حرک کردند، کسانی بودند که زبان آنها به شاخه غربی زبان‌های ایرانی باستان منسوب است، یعنی اجداد مادها، پارسها و سپس پارتها.[۳۳]

برای نخستین بار در سالنامه آشوری سالهای ۸۳۵–۸۳۶ پ. م متعلق به دوره شلمانزر سوم از حمله به قلمرو پَرسواَش میان دریاچهٔ ارومیه و دشت همدان و حمله به سرزمین مَتَیها در جنوب شرقی آن سخن رفته است. در این سالنامه از پارتی‌ها کمی دیرتر یاد می‌شود. مطالب سالنامه‌های بعدی بیانگر ادامه حرکت پارس‌ها به سمت جنوب شرقی و بازایستادن مادها از حرکت در منطقه همدان امروزی است.[۳۴]

در سنگنبشتهای از سارگن دوم (سل ۷۰۵–۷۲۲ پ. م) از دیوکو، حکمران ماد که شاید همان دیوکس هرودوت است، نام برده است. در عهد تیگلات پیلسر سوم (۷۲۲–۷۵۴پ. م) سرزمین پارس باید جایی در منطقه مرکزی زاگرس بوده است.[۳۵]

در عهد سناخریب (۶۹۱ پ. م)، مادها - متحد ایلامیان- جایگاهشان در نزدیکی کوه‌های بختیاری بود. در ۶۳۹ پ. م آشور بانیپال پادشاهی عیلام را از میان برداشت و به جنگ کوروش اول شتافت که بر انشان و پَرسواَش یعنی تل ملیلان حکم می‌راند. این بدان معناست که در این دوره پارسی‌ها تقریباً به سرزمینی که بعدها به نام آنان خوانده شد، رسیده بودند. سمت این جابجایی‌ها حاکی از حرکت پارسی‌ها از شمال غربی به جنوب غربی است و شاید بتوان شاهدی بر آن باشد که سیر مهاجرت نخستین آنان از سمت غرب دریای خزر، یعنی از گذرگاه‌های قفقاز بوده است.[۳۶]

پس از ایرانیان متکلم به زبانهای شاخه غربی ایرانی باستان، یعنی مادها، پارسها و پارتها، ایرانی‌های شرقی زبان، مهاجرت خود را آغاز کردند. برخی از اینها در منطقه میان ایالت مرو باستان و ایالت بلخ باستان، رخج و بلوچستان اسکان یافته بودند، اما بیشتر قبایل ایرانی شرقی از جمله گروهی از سکاها، (اسکیت‌ها، الان‌ها، ماساگت‌هاخوارزمیان و سغدیان در منطقه جنوب شرقی اروپا و آسیای مرکزی باقی‌ماندند، برخی از بازماندگان آنها مانند اوستی‌ها در قفقاز و یغناییها و پامیریها در تاجیکستان هنوز در آسیای مرکزی به زبانهای ایرانی شرقی سخن می‌گویند.[۳۷]

جامعه و اقتصاد

فرهنگ آریایی‌ها در زمانی که ایشان به سرزمین‌های ایران و هند رسیدند، مانند دوره زندگی مشترک اقوام هندواروپایی، هنوز در مرحله شبانی - روستایی بود. بررسی واژگان این زبان‌ها برخی اطلاعات را دربارهٔ زندگی آنان فراهم می‌آورد. اینان دامدارانی بودند که با کشاورزی هم آشنایی داشتند و غلاتی چون جو و گندم می‌کاشتند و از آنها آرد تهیه می‌کردند. آنان برای شخم زدن گاوها را به یوغ (اوستایی: یَوگ، (به هم بستن)، سنسکریت: یوگا) می‌بستند.[۳۸]

اقوام هند و اروپایی از حدود هزاره ۳ پ. م فلزات، نقره، مس و طلا را می‌شناختند. گاری دو چرخ دست کم از اوایل هزاره ۳ پ. م در فرهنگ کورگان شناخته شده بود، اما دلیلی در دست نیست که از اسب برای کشیدن آنها استفاده می‌شده است. ظاهراً گاو برای این کار استفاده می‌کرده‌اند. بهره بردن از گردونه جنگی که پیش تر در بین‌النهرین به کار گرفته می‌شد، در ایران آغاز شد. اسب و گردونه جنگی برای جنگجویان بود. جز اسب، سگ، گاو، خوک، گوسفند و بز نیز اهلی شده بودند، اما در جامعه آریایی هم مانند دیگر جوامع هند و اروپایی گاو از ارزش بیشتری برخوردار بود. نظم اقتصادی جامعه آریایی بر اقتصاد شبانی، یعنی تملک دام، به ویژه گاو متکی بود و شواهد زبانی نیز حاکی از اهمیت دامپروری در دوره هند و اروپایی است.[۳۹]

برای آریایی‌ها گاو معیار ثروت و اساس مناسبات داد و ستد بود. چون گاو تأمین کنند غذا، شیر و فراورده‌های شیر برای نوشیدن بود. از پوست گاو، لباس و روانداز و بندهای چرمی، از استخوان آن ابزار و از سرگین آن سوخت تهیه می‌شد. افزون بر اینها، ادرار گاو به عنوان ماده‌ای پلشت زدا مورد استفاده قرار می‌گرفت. جامعه آریایی هنوز با اقتصاد پولی آشنا نبود و در ریگ ودا و اوستا هیچ اشاره‌ای به مناسبت داد و ستد پولی دیده نمی‌شود.[۴۰]

سن بلوغ در میان آریایی‌ها ۱۵ سال بود. در این سن همه افراد بالغ با بستن کمربندی به جرگه بالغان درمی‌آمدند. در این جامعه مانند جامعه هندواروپایی کوچکترین واحد اجتماعی خانواده بزرگ پدرسالار بود که افراد چندین نسل را که ارتباط خونی از طریق پدر، آنان را به هم می‌پیوست، در زیر یک سقف گرد می‌آوردند. خانه سالار این خانوار را اداره می‌کرد. چندین خانوار بزرگ خویشاوند که در یک ای گرد هم می‌آمدند، یک تیره به وجود می‌آوردند. جامعه آریایی به ۳ طبقه تقسیم می‌شد. این نظام که میراث نظام طبقه‌بندی اجتماعی هند و اروپایی بود، روحانیون، جنگجویان و مردمان عادی را از هم جدا و آنان را در سلسله مراتبی با همین ترتیب طبقه‌بندی می‌کرد. روحانیون در راس این نظام قرار داشتند و پادشاهان، که ظاهراً از طبقه جنگجویان برگزیده می‌شدند، از جنگجویان و مردمان عادی برتر بودند. مقام آنان موروثی بود. آموزش برای کسب مقام روحانیت در ۵ تا ۷ سالگی آغاز می‌شد. در دوره هند و ایرانی روحانیان براهمَنه، در گاهان زَوتَر و در اوستای نو آثرَوَن یا آثورَوَن خوانده شده است. روحانیان آریایی به محل معین یا خدمت خدای خاصی وابسته نبودند و مراسم پرستش و قربانی را صرف نظر از مقام و رتبه و نقش هر یک از خدایان، بنابر ضرورت برای هر کدام از خدایان که لازم می‌شد، به جا می‌آوردند.[۴۱]

مهمترین گروه روحانیون آریایی زودتر نامیده می‌شدند. کار آنها نثار فدیه‌های مایع (که در سنت ایرانی متاخر زوهر یا زَور نامیده می‌شود) به آب و آتش بود. گروهی دیگر آتهَروَن نامیده می‌شدند. برخی بر آن اند که نام این گروه با کلمه «آتش» مربوط است و کار آنان رسیدگی به آتش آیینی بوده است. دو گروه دیگر از روحانیون آریایی، یعنی کَوی و اوسیگ وظایفی داشتند که مشخص نیست. گروه نخست ظاهراً شاعر، جادوگر و حافظان رازهای جاودانگی بودند. در هند کوی‌ها شاعر و پیشگو بودند. در ایران شرقی کوی‌ها، در دوره پیش از زرتشت و در عهد خرد او، در قدرت دنیوی به سهمی بزرگ دست یافته بودند و پادشاه‌ها یا سالارها تیره‌ها به شمار می‌رفتند. در عهد زرتشت با وی سخت دشمنی می‌ورزیدند. در ایران غربی نشانی از کوی‌ها دیده نمی‌شود. در یشت‌ها از ۸ تن کوی نام برده شده است؛ که بی گمان فرمانروایان محلی سلسله واقعی هستند. دربارهٔ اوسیگ‌ها اطلاعات ما از این هم کمتر است. لینکلن بر آن است که وظیفه خاص اینها یاری رساندن به جنگجویان در به دست آوردن غنایم بیشتر، به ویژه گاو، به صورت شبیخون زدن به همسایگانشان بود. تقریباً در بیشتر مواردی که در یگ ودا از اوسیکها نام برده شده است، موضوع همراهی آنها با جنگجویانی است که در طلب غنیمت به جنگ می‌شتافتند؛ و این غنیمت، تقریباً همیشه به معنی گاو بوده است تا بدان جا که در سنسکریت کلمه gavist (طلب گاو) به معنای جنگ به کار می‌رود. این یاری رساندن به شکل اجرای آیین‌های خشونت بار همراه با نوشیدن نوشابه سکرآور هَومَه (هوم) و قربانیهای خونین و تهییج جنگجو برای جنگ بود. این حالت، اَیشمَه (خشم) نامیده می‌شد. شاید علت آنکه زرتشت از کَوی‌ها به بدی یاد می‌کند، همین همراهی آنان با جنگجویان تشنه جنگ باشد زیرا در اوستا فقط یک بار در یسنا (۲۰:۴۴) از آنان نام برده شده است و گفته می‌شود گَرَپَن و اوسیک گاو را به دست خشم می‌سپارند. خشم نیز همان صورت شخصیت یافته حس کشتار خواهی جنگجویان بود.[۴۲]

دومین گروه در جامعه آریایی جنگجویان بودند. در میان اینها گروه‌هایی از جنگجوهای جوان به نام مَریَه، لفظاً به معنی «مردان جوان» سازمان یافته بود. فعالیت‌های آنان چندان روشن نیست، اما ظاهراً پذیرفته شدن در این گروه‌ها برای داوطلبان جوان مستلزم مراسم رازآموزی و تشرف بوده است. در این مراسم آنان با هیولایی دروغین روبرو می‌شدند. این جنگجویان می‌کوشیدند با خوردن گوشت توان مبارزه پیدا کنند و با نوشیدن هوم به حالت خشم برسند. در این حالت تهییج خود را تجسم گرگ، یعنی جانوری می‌پنداشتند که بیش از هر عاملی برای گله‌های دام در استپ‌ها خطر به همراه دارد و حتی نام وِرکه (گرگ) را بر خود اطلاق می‌کردند. پنداشته می‌شد که این گرگ‌ها برای جامعه خودی زیان بار نیستند، بلکه فقط به جوامع بیگانه آزار می‌رسانند. حملات آنها جنبه آیینی و مقدس داشت. زیرا برای موفقیت بایستی مراسم آیینی خاص اجرا می‌شد که همان گونه که پیش تر گفته شد بر عهده اوسیگ‌ها بود. در این مراسم هوم نثار می‌شد؛ و نوع خاصی از مراسم قربانی، که ظاهراً با خشونت فراوان همراه بود، برگزار می‌شد و سرودهایی در ستایش خدای جنگ برخوانده می‌شد. گروه سوم اجتماعی، یعنی مردمان عادی نگه داری از دام‌ها و شبانی و رسیدگی به چراگاه‌ها و کشت و کار و صنعتگری را بر عهده داشتند. اینها هم از نظر موقعیت اجتماعی و هم از نظر رفاه مادی نسبت به دو گروه دیگر در سطح پایین‌تری قرار داشتند. بعدها گروه چهارمی به نام هوئیتی که ظاهراً پیشه وران را در بر می‌گرفت، به این ۳ گروه اضافه شد، اما در دوره آریایی پیشه وران هم از طبقه سوم محسوب می‌شدند. در عهد ودای گروه چهارم اجتماعی که به ۳ گروه قبلی اضافه شد، یعنی شودره تنها در برگیرنده بومیان غیر هندو آریایی بود که از همه حقوق محروم بودند.[۴۳]

جهان بینی و دین آریاییهای باستان

بخش‌های کهن تر اوستا چون گاهان زرتشت و هفت هات کهن نمی‌توانند به دوره‌ای متأخرتر از ابتدای هزاره ۱ پ. م متعلق باشند و زمان گردآوری سرودهای ودایی میان ۱۳۰۰تا۸۰۰ پ. م است.[۴۴]

در برخی از موارد کاربرد کلمات و عبارات در اوستا و وداها چنان است که ثابت می‌کند این نوع کاربرد از دوره آریایی به میراث مانده است.[۴۵]

برای آریایی‌ها رته (اَشه) به عنوان نظم جهانی و راستی و حقیقت و نیز عامل حفظ این نظم یکی از مفاهیم مهم دینی به شمار می‌رفت. تضاد و مخالفت میان رته و دروغ در این جهان بینی نقش اساسی ایفا می‌کرد.[۴۶]

اقوام هندواروپایی در دوره زندگی مشترک خود بیشتر خدایان طبیعت را می‌پرستیدند. هرودوت خدای آسمان را نزد پارسیان زئوس می‌نامد. برخی از محققان از جمله نیبرگ، بر آن هستند که هرودوت این نام را بر اهورامزدا نهاده است. به نظر می‌رسد که در اینجا منظور هرودوت، که به احتمال بسیار نه دین رسمی هخامنشیان بلکه مذهب توده مردم را بیان می‌کند، همان خدای «آسمان-پدر» است و به سبب نام او که با نام زئوس، آسمان-پدر یونانی شباهت دارد، آن دو را یکی دانسته است. از سوی دیگر، به گفته هرودوت، سکاها خدای آسمان را پاپایوس، به معنی پدر می‌نامیدند و او را همسر آپیا یا زمین می‌دانستند. پاپایوس سکایان نیز بی تردید بازمانده از «آسمان-پدر» دوره هند-اروپایی است که در ریگ ودا دیائوس نامیده می‌شود. وی در آنجا با عنوان دیائوس-پیتر (آسمان-پدر) همراه با پِرتَهیوی ماتر (زمین-مادر) برشمرده می‌شود. شخصیت این خدا در ریگ ودا بسیار رنگ باخته است و در نهایت خدایان متاخر و در راس آنها ایندره، خدای جنگ، او و دیگر خدایان اَسوره را از قدرت خلع می‌کنند. در اوستا از این خدای کهن «آسمان-پدر» اثری نیست، اما در یک مورد در یشت‌ها کلمه dyaoš، به معنی «آسمان» به کار رفته است، که می‌تواند نشانه‌ای از وجود چنین خدایی در زمان‌های بسیار دور در ایران باستان باشد.[۴۷]

از مقایسه‌ها چنین بر می‌آید که این خدا به یک خدای عاطل استحاله یافته، و بتدریج در مجمع خدایان آریایی در وداها و دین ایران باستان از منزلت پیشین افتاده است، اما فراموش نمی‌شود. در اوستا هنوز آسمان به عنوان یکی از وجوه طبیعت با نام اَسمَن، همراه با زمین، باد و دیگر خدایان پرستش می‌شد. بجز آسمان، آریایی‌های باستان زمین، آب، آتش، خورشید و ماه را می‌پرستیدند. در وداها خدایی مستقل به نام ماه وجود ندارد، اما از اتهروه ودا به بعد، چَندَره به عنوان ماه پرستش می‌شد. آریایی‌ها دو خدای باد را نیز می‌پرستیدند. یکی به نام واته، و دیگری وَیو. ویو خدایی بود با شخصیتی سخت دوگانه که در وداها گاه همراه با ایندره حامی طبقهٔ جنگجویان شمرده می‌شود. وی در جهان وسطا، یعنی میان آسمان و زمین جای داشت و در ایران بعداً به دنبال تعمیم نظام ثنوی شخصیت وی به دو نیمه نیک و پلید تقسیم شد. هرودوت نیز در بیان مذهب پارسیان از همین خدایان نام می‌برد و می‌گوید که پارسیان برای آنان قربانی می‌کرده‌اند.[۴۸]

سومه، آتش و آب از مهمترین خدایان آریایی‌ها به شمار می‌رفتند. اما بی تردید مهمترین خدایان آریایی‌ها - که اهمیت آنها در مجمع خدایان آریایی برتر از خدایان طبیعت و خدایان آیینی بود - غالباً تجسم اندیشه‌های انتزاعی الوهیت و تشخص یافته بودند که نسل جوان‌تری در میان خدایان محسوب می‌شوند. میتره (اوستایی: میثره، یعنی پیمان) که نامش در ردیف اول خدایان در پیمان نامه کورتیوزه، پادشاه میتانی و شوپیلو لیومه، پادشاه هیتی در نیمه هزاره قرن ۲ پ.م. یا وَرونه آمده است. ایزد پیمان و تشخص همان مفهومی است که نامش بیان می‌کند. در این پیمان نامه و نیز در وداها نام میتره در ترکیب دوگانه‌ای با ورونه ذکر می‌شود. ترکیب دوگانه میثره-اهوره در یشت‌ها و میثه۰بگه در سنگ نبشته‌های هخامنشی نیز می‌تواند بازتاب این همبستگی کهن باشد. ورونه، یار میثره نیز بی گمان تشخص اندیشه‌ای انتزاعی، شاید سخن راست بوده است. این نام باید در ایرانی باستان به صورت ورونه منعکس می‌شد، اما در سنت ایرانی از آن هیچ اثری نمانده است. بسیاری از جمله زنر بر آن اند که ورونه یا خدایی با همین کارکرد، اما شاید با نامی دیگر، یا حتی زوج «میتره-ورونه» نمونه اصلی و نخستین اهوره مزدا، خدای بزرگ دین زرتشتی بوده است. جالب توجه است که آبها در وداها همسران ورونه یا ورونانی و در یسن ۳۸:۳ و دیگر جاه‌ها اهورانی نامیده شده‌اند. این خود می‌تواند مبین ارتباط میان اهوره مزدا و ورونه باشد.[۴۹]

اَریَمَن از همکاران نزدیک میتره و ورونه آریایی و در هند از جمله آدیتیه‌ها بود. در اوستا او از خدایان محبوب به شمار می‌رود و حتی در نماز معروف گاهی اَیریِما ایشیو در یسن از وی یاد شده است. او نگهبان بستگی‌های قبایل آریایی با هم به شمار می‌رفت. خدایی با نام بهگه در وداها از جمله آدیتیه‌ها به شمار می‌رود. در وجود خدایی با این نام در سنت ایرانی تردید است. هنینگ بر اساس تعبیری از یک اصطلاح سغدی به وجود خدایی به نام بَگه در ایران نیز قائل شده است. کسانی چون دوشن گیمن از وی پیروی می‌کنند، اما این نظریه به ویژه از سوی دیتز به شدت رد شده است. به هر روی، بَگه در اوستا و کتیبه‌های فارسی باستان همیشه به معنای عام «خدا» و گاه شاید برای اطلاق به خدای برتر به کار رفته است. نیز دربارهٔ ایزد جنگ و پیروزی نزد آریایی‌ها توافق وجود ندارد. ایزد جنگ و پیروزی در ایران وِرِثرَغَنه (بهرام) نام دارد و از همکاران نزدیک میثره (مهر) به شمار می‌رود میثره خود بسیاری از خصوصیات خدای جنگ را داراست، اما این نقش برای او کاملاً ثانوی بوده است و از خصوصیات اصیل و کهن وی نیست. از این رو، او خود نمی‌تواند خدای جنگ و پیروزی بوده باشد.[۵۰]

در هند خدای بلامنازع جنگ ایندره اژدهاکش است که همتای او ایندره در اوستا از دیوهای مهم و رقیب متخاصم اشه محسوب می‌شود. بنونیست و رنو در تحقیقی در ایباره، به این نتیجه رسیدند که ایزد پیروزی آریایی وِرثرَگهنه نام داشته است. این دو بر آن اند که در ایران وضعیت اصلی آریایی این خدا حفظ شد، اما در هند این خدا و پهلوانی به نام ایندره در هم آمیخته و در نتیجه ایندره با جذب خصوصیات وی به خدای جنگ تبدیل شد. کسانی چون بویس و تیمه مدافع این نظریه‌اند. اگرچه اعتقاد به عکس آن، یعنی وجود ایزد جنگی به نام ایندره در دوره آریایی نیز از سوی کسانی چون دوشن گیمن، لینکلن و موله در برابر این نظریه پذیره شده است.[۵۱]

با توجه به آنکه در نزد آریایی‌ها میتانی نیز ایندره در کنار ورونه، میتره و ناستیه‌ها ذکر می‌شود و بر اساس تعبیر دومزیل در آنجا خدای جنگجویان است، نظر اخیر جذابیت بیشتری دارد و می‌توان پذیرفت که ایزد جنگ آریایی‌ها، یعنی ایندره، مهمترین و فعال‌ترین خدای ریگ ودا بوده است و در ایران با تنزل وی به مرتبه دیوی، یکی از صفات وی، یعنی مقاومت شکنی به مرتبه الوهیت رسیده است. از دیگر ایزدان مشترک دوره آریایی می‌توان اَپام نپات، خدای آب را نام برد. برخی او را نوعی آتش نهفته در آبها و شاید تجلی آذرخش در ابر باران‌زا دانسته‌اند.[۵۲]

به جز اینها می‌توان از ایزدی یاد کرد که «پیام بشری» یا «دارای کلام مردانه» نامیده می‌شود. این ایزد که در اوستا نَیریوسَنگهه نام دارد، بی تردید همتای نرام شمشه در وداهاست که هم لقب آگنی و هم از خدایان مستقل بود و دودی را که از آتش و فدیه‌های نثار شده گوشت و چربی حیوان قربانی شده یا چوب‌های خوشبو، به سوی آسمان روان می‌شد، پیام رسان آدمیان به پیشگاه خدایان می‌پنداشتند.[۵۳]

ایزد بانوی آبها که در اوستا اَرِدوی سورا اَناهیتا نام دارد و احتمالاً نامش عنوان رودی به اسم هَرَهوَتی بوده است، معادل رود-ایزد بانوی هندی سَرَسوَتی است. اَرَمتی، ایزد بانوی محشور با زمین و ایزد بانوی فراوانی و نعمت که در اوستا پَرِندی و در وداها پورَمدهی نامیده می‌شود، از ایزد بانوان مهم آریایی بودند.[۵۴]

سَروه (اوستایی:saurva از دیوان؛ سنسکریت شروه śarva نام دیگر رودره، الگوی اصلی خدای وحشت آفرین شیوه/شیوا در دوره‌های بعد) بازمانده الاههٔ مرگ kolvo در دوره هندواروپایی به شمار می‌رفت.[۵۵]

آریایی‌ها به وجود خدایی آفریننده به نام ثوَرشتَر (در اوستایی غیر گاهانی Øwōrəštar، سنسکریت tvașțŗ) که نقش وی معادل گِوش تَشَن است، معتقد بودند. چنان‌که دو مزیل در آثار متعدد خود نشان داده است که ساختار مجمع خدایان هند و اروپایی، و نیز آریایی، بازتاب اوضاع و احوال و ساختار اجتماعی همان جوامع بوده است. از این رو، خدایان هم مانند افراد جامعه به ۳ گروه تقسیم می‌شدند: گروه نخست خدایان دینیار و شهریار، گروه دوم خدایان رزم‌یار و جنگجو و شهریار، گروه سوم خدایان باروری و رفاه مادی و تندرستی را در بر می‌گرفت. میتره و ورونه و نیز همکاران آنان خدایان طبقه نخستین بودند. میتره خدای عدالت و حکمت، و ورونه خدای قدرت و حکومت بود. ایندره و همکارانش خدایان طبقه جنگجو و دوناستیه - که در وداها اَشوین نیز نامیده می‌شوند - خدایان طبقه سوم محسوب می‌شدند. این تقسیم‌بندی با اختصاص نمادین رنگ‌ها (سفید به طبقه نخست، یعنی روحانیون، سرخ به جنگجویان، و آبی یا کبود به طبقه سوم یا مردمان عادی) بیان می‌شد. تعمیم این تقسیم‌بندی تا بدانجا بود که حتی برای درمان ۳ پزشکی داشتند: روحانیون به طریق معنوی چون دعا و مراسم آیینی، افراد طبقه جنگجو با جراحی و کشاورزان و شبانان با داروهای گیاهی خود را مداوا می‌کردند.[۵۶]

از دوره‌ای نامعلوم خدایان آریایی به دو گروه اَسوره (اوستایی اَهوره = سرور، فرمانروا) و دَیوه (=درخشنده) تقسیم شده بودند. اسوره‌ها خدایان فرمانروای جهان زیرین و آسمان شب بودند. این خدایان دارای نیرویی جادویی و اسرارآمیز به نام مایا (قس: اوستایی:hūmāyā = دارای مایای نیک، از القاب اهوره مزدا) بودند و قدرت خود را از طریق آن بر هستی اعمال می‌کردند. پاسداری از رته و امور اخلاقی چون پیمانها، سوگند، راستی و نظم در حیطه وظایف آنان بود. میتره و ورونه و همکارانشان در راس این گروه قرار داشتند. در ریگ ودا عنوان اسوره تقریباً بر تمام خدایان، حتی ایندره، سردسته دِوه‌ها که در اصل پسر قدرتمندترین دیوه‌ها بود، دیائوس، اَریَمَن و دیگر همکاران میتره و ورونه اطلاق می‌شود. اما از کتاب دهم ریگ ودا به بعد، این کلمه معنایی منفی می‌یابد و کم‌کم عنوان خاص دیوان و عناصر پلیدی می‌شود. البته این تغییر فقط به معنای کلمه منحصر بود و اسوره‌های کهن چون میتره، ورونه، اریمن و دیائوس کمابیش چون خدایان پرستش می‌شدند.[۵۷]

در ایران اهوره نام خدای بزرگ دین زرتشتی، یعنی اهوره دانا یا اهوره مزدا، و همچنین لقب میثره و اپام نپات است. نیز آناهیتا پیرو قانون اهورایی نامیده شده و ورثرغنه و ایزد زمین، اهوره آفریده لقب دارند. زرتشت در گاهان در چندین مورد از اهوره به صورت جمع یاد می‌کند. دیوه‌ها خدایان طبقه جنگجویان مردمان عادی و خدایان آسمان و روز بودند و آیینهای افراط آمیز و خشونت بار و قربانی‌های خونین برای آنان بیشتر در میان جنگجویان، و شاید مردمان عادی گسترش داشته است. دیوه‌ها به امور اخلاقی توجهی نداشتند و بیشتر به جنگ و جنگ آوری علاقه نشان می‌دادند. ایندره که در رأس دیوها قرار داشت، در زیگ ودا حتی به عنوان مخل رته ظاهر می‌شود. در وداها دِوه به معنی کلی «خدا» به کار رفته است، اما اغلب صفت ایندره و همکاران رزمجوی اوست. روشن است که زمانی در ایران هم دیو به معنای عام «خدا» بوده است.[۵۸]

در گاهان عبارت daēvāiščā mašyāišĉā به مفهوم کهن «با خدایان و مردمان» بکار رفته است. اما در نتیجه اصلاحات زرتشت یا شایدی حتی تأکید او بر گرایشی که از قدیم در این جهت داشت، این کلمه برابر اهوره معنایی منفی پیدا کرد و در نهایت برای اطلاق به دیوان به کار رفت. در وداها این دو گروه خدایان با هم همزیستی داشتند و از هر دو گروه موازات هم طلب حاجت می‌شد، ولی این همزیستی به هیچ وجه مسالمت آمیز نبود.[۵۹]

آریایی‌ها بت و شمایل نمی‌پرستیدند و به اقتضای شیوه زندگی اسکان نیافته، برای خدایان خود پرستشگاه نمی‌ساختند. صفه‌ای که مراسم آیینی بر آن برپا می‌شد، سطح صاف شده پاک و تقدیس یافته در فضای آزاد بود. تقدیم قربانی به خدایان و نثار فدیه به آب و آتش مهمترین مشغله‌های دینی آریایی‌ها بوده است. آنان بر آن بودند که اجرای صحیح مراسم قربانی برای تمامی جامعه سلامت و رفاه به همراه می‌آورد. تنها روحانیون می‌توانستند این مراسم را انجام دهند و شاهان و جنگجویان برای تقدیم قربانی‌های خود باید روحانیان را به خدمت می‌گرفتند. در ازای این کار باید پاداشی به روحانیون می‌پرداختند. آریایی‌ها فقط حیوانات اهلی، یعنی گاو و اسب و بز و گوسفند را مناسب قربانی کردن می‌دانستند. از این میان، اسب از همه مهم تر بود و در مراسم به تخت نشستن پادشاهان قربانی می‌شد. گاو مهمترین حیوانی قربانی برای موارد معمولی بود؛ ولی گاه بز و گوسفند را که ارزش کمتری داشتند، جایگزین آن می‌کردند. قربانی انسان هم در میان آریایی‌ها مانند بقیه اقوام هندوآریایی مرسوم بود. در هند قربانی انسان را پوروشَه مِدهه می‌نامیدند. در ایران باستان هم مواردی از قربانی انسان گزارش شده است. از جمله بر اساس روایت ضعیفی که هرودوت نقل می‌کند، آمستریس، همسر خشایارشا در پیری به عنوان سپاسگزاری برای خدایی که در زیرزمین جای دارد، ۱۴ پسر بچه از خاندان‌های اشرافی را زنده به گور کرد. نیز به گزارش هرودوت، وقتی سپاه خشایارشا در هنگام لشکرکشی به یونان به استرومُن رسید، در محلی که نامش به معنای «نه راه» است، ۹ پسر و ۹ دختر بچه که در آنجا زاده شده بودند را به خاک سپردند. این گزارش هرودوت که می‌گوید زنده به گور کردن، رسم پارسیان است، جای تردید دارد. با این همه، شاید قربانی کردن انسان برای خدای جنگ و دیگر خدایان در میان سکاها معمول بوده است. با رواج دین زرتشتی در ایران و اعتقاد به آزار نرساندن به موجودات زنده (اَهیمسه) در دوره‌های بعد ودایی این آیین منسوخ شد.[۶۰]

در هنگام قربانی کردن حیوانات، زیر پای آنها و در اطراف محوطهٔ برگزاری آیین، سبزه‌های تازه می‌گستردند (اوستایی:harəsman سنسکریت:bahris) و روحانی حاضر در مراسم دسته‌ای از این سبزه‌ها را که ظاهراً نماد جهان گیاهی بود، در دست می‌گرفت. پس از قربانی کردن حیوان و گاه پختن گوشت، آن را تکه‌تکه کرده، روی سبزه‌ها می‌چیدند. این مراسم که با دعا و ستایش خدایان همراه بود و یَنگه (اوستایی:yasna، سنسکریت:yajna) نامیده می‌شد. بعدها، هم در ایران و هم در هند این کلمه که در اصل فقط به معنای مراسم قربانی بود، معنای پرستش نیز پیدا کرد.[۶۱]

سومه در مراسم آیینی آریایی‌ها نقش مهمی داشت. امروزه زرتشتیان آن را هوم می‌نامند و جای گیاهی که در آن دوره برای تهیه نوشیدنی سومه به کار می‌رفت و عصاره آن قطعاً خواص سکرآور یا خلسه آفرین داشت، گیاه اِفِدرا را به کار می‌برند. ظاهراً گیاه اصلی پس از مهاجرت از مسکن نخستین آریایی‌ها، دیگر در دسترس آنها نبود و ناچار شدند تا گیاهان دیگری جایگزین آن کنند. این گیاه هم قربانی بود و هم خدایی که نیایش می‌شد و قسمتی از حیوان قربانی شده در یَگنه را به او تقدیم می‌کردند.[۶۲]

پنداشته می‌شد که سرمه درمانگر، توان افزا، دورکننده خشکسالی و نگهبان گله‌ها است. آن را در هاونی می‌سابند و پس از مخلوط کردن با چیزهای دیگر (آب، شیر)، هم روحانیون و هم حاضران در مراسم از آن می‌نوشند.[۶۳]

در دوره آریایی نخستین، انسانها منو و نِمه بوده‌اند. منو که در هندواروپایی به معنی «مرد، انسان» است در سنت ایرانی به چند فرد مختلف تبدیل شده و نقش نخستین وی مبهم است. در اوستا از فردی به نام مَنوش چیثره (از نژاد منو) نام برده شده که پسر اَیریاوه است. اما در بندهش موبدان پارس از نسل منوچهر شمرده شده‌اند. در هند منو پسر ویوَسوَنت و برادر نِمه است. بر اساس ریگ ودا، او نخستین کسی است که قربانی بر پا می‌دارد، بعید نیست که آریایی‌ها و حتی هندواروپایی‌ها وی را یکی از نمونه‌های نخستین انسان و پیش نمونه روحانیون می‌دانسته‌اند.[۶۴]

انسان نخستین دیگر، نِمه (اوستایی: ییمه «جمشید») نیز پسر ویوَسوَنت است. تغییرات بعدی در دو سنت ایرانی و هندی دو شخصیت متفاوت از وی ساخته است. در ایران او نخستین شاه و فرمانروای دوران طلایی بی مرگی است که با ارتکاب گناهی نامعلوم مقام خود را از دست می‌دهد. اما در هند، یَمه نخستین کس از آدمیان است که دستخوش مرگ شد و از این رو، شاه مردگان گشت. نام او به معنی توأمان و هم شکم است و در هر دو سنت ایرانی و هندی از خواهر توأمان وی یَمی (پهلوی: جَمیگ) نام برده شده است. لینکلن بر این عقیده است که یَمه، نخستین شاه و پیش نمونه شاهان به دست برادرش، مَنو پیش نمونه روحانیون قربانی شد و از این قربانی جهان‌زاده شد. او این اسطوره را متعلق به هندواروپایی می‌داند. وی همچنین یکی دیگر از پیش نمونه‌های نخستین انسان را تَریته می‌داند که از قهرمانان پرآوازه عهد آریایی بود. نام وی لفظاً به معنی «سومین» است. او در هند قهرمانی است اژدهاکش و کسی است که سومه مقدس را می‌فشارد و می‌نوشد. در ایران این شخصیت در دو تن متجلی شده است. یکی ثَرینه (اثرط در متون بعدی) که شفابخش و آماده سازنده هوم مقدس است. لینکلن وی را نیز قهرمانی از دوره هندواروپایی می‌داند.[۶۵]

در دوره آریایی امر قضا به وسیله آزمون‌های بس دشواری صورت می‌گرفت که می‌پنداشتند، نتیجه آنها می‌تواند بی گناهی یا گناهکاری فردی را اثبات کند. جان سالم به در بردن از این آزمون‌ها به معنای صحت ادعای آزمون شونده بود. آتش نقش مهمی در این مراسم ایفا می‌کرد. برای شناختن پیمان شکنان آزمون آتش، مثل دویدن از میان دو توده عظیم آتش، یا ریختن فلز گداخته بر سینه آزمون شونده و مانند آن صورت می‌گرفت. برای اثبات سوگندها آزمون آب نقش تعیین کننده داشت. در این مورد تیری از کمان رها می‌شد و دونده‌ای تیزپا برای گرفتن آن می‌دوید. در طی این مدت فرد آزمون شونده باید زیر آب باقی می‌ماند.[۶۶]

پژوهش‌های باستان‌شناسی

با مطالعه بازمانده استخوان‌ها و بررسی جمجمه‌های اقوام مهاجر، آنان را دارای جمجمه گرد یا قصیرالرأس دانسته‌اند. نمونه‌هایی از این نوع جمجمه‌ها در تپه سیلک کاشان دوران «الف» و «ب» و گوی تپه، دوران «د» مربوط به هزاره دوم پ. م در نزدیکی دریاچهٔ ارومیه و شاه تپه در ۱۳ کیلومتری غرب گرگان یافت شده است. اقوام بومی دارای جمجمه‌های مستطیل الرأس بودند که در هزاره چهارم و سوم پ. م و حتی در اواخر هزاره دوم در ایران در اکثریت بودند، تا اینکه در هزاره اول پ. م صاحب‌های جمجمه‌های قصیرالرأس جایگزین آنها شدند.[۷۸]

خاستگاه

بسیاری از باستان شناسان شوروی سابق بر این عقیده‌اند که خاستگاه هندوایرانی‌ها (آریایی‌ها)، وابسته به فرهنگ آندرنو، واقع در شرق دریای خزر و پیرامون دریاچهٔ آرال بوده است، اما هنوز به طور یقین نمی‌توان این فرضیه را پذیرفت.[۷۹]

انگیزه‌های مهاجرت

با حفاری‌هایی که در نیمه دوم سدهٔ ۲۰ م در ایران، افغانستان و پاکستان صورت گرفته، به نظر می‌رسد که تمدن پیچیده‌ای از عصر مفرغ در جنوب آسیای مرکزی وجود داشته است. بررسی آثار تپه‌های باستانی این مناطق و مقایسه آنها با یکدیگر، حاکی از یک حوزه فرهنگی گسترده است. مقایسه آثار متعلق به بوم تپه در درهٔ شمالی اترک، مربوط به دوران پایانی مرحله عصر نوسنگی، عصر مفرغ و عصر آهن در شمال استان خراسان با آثار جنوب ترکمنستان، دشت دره گز ایران، در جنوب قره تپه و تپهٔ نمازگاه در حدود ۶ کیلومتری غرب دهکده کاهکا، در دامنه کُپت داغ، آثار جنوب شرقی دریایی خزر، منطقهٔ ترکمن صحرا و تپه سیلک با تپه حصار که تمدن اخیر از دوران نوسنگی در تمامی ناحیه کوهستانی تاجیکستان جنوبی پراکنده بود، ارتباط فرهنگی این مناطق را به وضوح آشکار می‌سازد. تجارت در خلال هزاره ۳ پ. م نیز وسیله مهمی در ایجاد ارتباط فرهنگی خاور نزدیک و جنوب آسیا و منطقهٔ بین‌النهرین به شمار می‌رفته است. در اوایل هزاره ۲ پ. م این ارتباطات گسسته شد و در پی آن یک سلسله مهاجرتها و تغییرات کلی فرهنگی پدید آمد.[۸۰]

برای آغاز این مهاجرت‌ها، انگیزه‌های بسیاری چون افزایش جمعیت، تهاجم اقوام بدوی، تغییرات اقلیمی، زیست‌محیطی و تغییر مسیرهای تجارتی یاد شده است. از سوی دیگر به گفته بیسبون، انگیزه مهاجرت و کاهش جمعیت منطقه را باید در میان عوامل اجتماعی جستجو کرد که یانگ نیز آن را می‌پذیرد. نظریهٔ هلوپینا این است که با افزایش جمعیت و تراکم آن در محوطه شبیه به زیست گاه‌های شهرنشینی آغازین چون تپه نمازگاه با فرهنگ دامداری و کشاورزی، آلتین تپه و الغ تپه و ناکارآمدی سازمان‌های موجود در خودگردانی جامعه، برخوردهایی را میان ساکنان آنها موجب گردید. بدین سان، بخشی کوچکی از جمعیت ساکن در منطقه باقی ماند و بسیاری دیگر به سرزمین‌های تازه هجوم آوردند.[۸۱]

سفال خاکستری رنگ

این نوع سفالها متمایل به سیاه هستند. ظروف که بیشتر با چرخ کوزه‌گری ساخته شده، جلای خاصی دارند و در ساخت آنها از اسلوب و روش پیشرفته‌ای در کورهها و میزان حرارت بهره جسته‌اند. یانگ در ۱۹۶۳، ۱۹۶۵، ۱۹۶۷ م دربارهٔ سفال خاکستری ایران این نوع سفال را به دو دسته عمده شرقی و غربی تقسیم کرد و احتمال داد که سفال خاکستری جدید عصر آهن I در غرب ایران و دره سلدوز از سفال‌های خاکستری رنگ عصر برنز قدیم تپه حصار و گرگان، شامل تورنگ تپه و شاه تپه منشأ گرفته باشد. به گمان وی این اقتباس می‌تواند نشان دهند حرکت واقعی مردم از شرق به غرب در عرض شمال فلات ایران به سبب از میان رفتن زیستگاه‌های آنها در دشت گرگان و سقوط نمازگاه V در ترکستان باشد. دایسون، حفار تپه حسنلو در ۸۵ کیلومتری جنوب ارومیه، با توجه به ارتباط معماری دور V , IV و پیوستگی این دو سبک معماری با یکدیگر اعلام داشت که میان این سنت و معماری عصر برنز قدیم شمال شرقی-غربی ایران به ویژه تپه حصار ارتباطی وجود ندارد و بدین سان ارتباط شرقی-غربی یعنی شمال شرقی ایران و عصر آهن غرب ایران را مردود دانست.[۸۲]

به هر روی در آغاز هزاره ۲ پ. م، در بین‌النهرین و غرب ایران، فرهنگ سفال منقوش با تغییرات بومی به پیشرفت خود ادامه داد. فرهنگ‌های تپه گودین III، تپه حسنلو VI و دین خوان تپه IV به این دوره در غرب ایران نسبت داده شده‌اند، اما در نیمه دوم هزاره پ. م، احتمالاً نخست به کندی و سپس با شتاب بیشتر، فرهنگ سفال خاکستری و خاکستری متمایل به سیاه سراسر غرب و شمال شرقی ایران را فرا گرفت. باستان شناسان پیدایش یک فرهنگ تازه بزرگ و احتمالاً ورود مردم جدیدی به داخل فلات ایران و ناحیه زاگرس را منتفی ندانسته‌اند. با آنکه محل کشف سفال خاکستری رنگ، کوهستانها دانسته شده و تا به حال نیز از گورستانهای قیطریه، پشند و چندار در اطراف تهران و نیز اخیراً در پیشوای ورامین این آثار یافت شده است. با کاوش‌های تازه و منطقه پشاپویه، در محل احداث فرودگاه بین‌المللی جنوب تهران، سفالینه‌های خاکستری در کنار آثار معماری همان دوره به دست آمده است. از این رو با این حفاری‌های جدید، آرای برخی از باستان شناسان که مردم دارای فرهنگ سفال خاکستری را از مردم کوچ نشین و دامدار و ظاهراً بدون آشنایی به معماری قلمداد می‌کرده‌اند، مورد تردید قرار گرفته است.[۸۳]

سنت خاکسپاری

پیش از گسترش فرهنگ سفال خاکستری، مرده‌ها ار در زیر کف محل‌های مسکونی دفن می‌کردند. در سیلک الف، جنازه به صورت جمع شده (جنینی شکل) در کف اتاق و همراه با لوازم آرایش مانند آیینه‌های مسی و جواهرات به خاک سپرده می‌شد. طی هزاره دوم و اول پ. م دگرگونی قابل توجهی در محوطه باستانی ایران رخ داد که به نوبه خود حاکی از حضور قومی جدید به جای قوم کهن است.[۸۴]

این دگرگونی را می‌توان در سیلک ب مشاهده کرد، شکل گورها با توجه به تنوع نژادی اقوام مهاجر و تدریجی بودن مهاجرت متفاوت است. گورها شامل حفره‌ای بیضی شکل بوده که در زمین ایجاد می‌کردند. جدار برخی از آنها، همچون گورهایی که در لرستان کشف شده، از سنگ و در حسنلو از سنگ و خشت بود. مرده بر پهلوی راست یا چپ و گاه به صورت جمع شده (جنینی شکل) دفن می‌شد. به نظر می‌رسد که صورت مرده، به سمت تابش آفتاب برگردانیده شده است. محتویات گورها را زینت آلات، اسلحه، سپر، پیکانی که از جنس مفرغ و آهن ساخته می‌شد و ظروفی برای غذای مرده به رنگ‌های مختلف یا یک رنگ (خاکستری - سیاه، قرمز یا خرمایی کم رنگ) تشکیل می‌داد. روی گور را با کنده و شاخه‌های درختان می پوشانیدند و بر روی آن توده‌ای از خاک می‌انباشتند؛ و با الواح سنگی یا گلی پخته و به صورت شیروانی می‌ساختند. نمونه‌هایی از این نوع قبرها را می‌توان در گورستان قیطریه تهران مشاهده کرد. از دیگر انواع گورها می‌توان از نوع «گورگانی» یاد کرد. در این گورها بقایای جسد انسان و اسکلتهای اسب و لوازم مربوط به آن در کنار هم کشف شده است.[۸۵]

گورهایی از این قبیل در آسیای میانه و گورستان چنگیزخان و اویگارک، در دلتای سیحون و محوطهٔ باستانی تیان شان مرکزی و پالمیر و در تپه حسنلو یافت شده است که به نظر می‌رسد مربوط به سکاها و کیمری‌ها باشد.[۸۶]

مسیرهای مهاجرت

با توجه به مدارک باستان‌شناسی به نظر می‌رسد که نخست هندواروپایی‌ها به دو دسته تقسیم و رهسپار غرب و جنوب شرقی شدند. گروه‌هایی که به سوی غرب رفتند، قبایل اروپایی نام گرفتند و گروه‌هایی که در جهت جنوب شرقی حرکت کردند، هندوایرانی آغازین خوانده شدند.[۸۷]

دسته‌ای از همین گروه شرقی از بلخ به سوی غرب و نواحی شمالی ایران و جنوب دریای خزر نفوذ کردند و در همین زمان دولت‌های گوتی، لولویی، کاسی و نیز هوری، منطقه غرب را در فرمانروایی داشتند.[۸۸]

در تپه حصار دامغان (هزاره ۳پ. م) سنت سفالگری بدون هیچ تغییری ادامه داشت. اما در زیستگاه‌های جدید از مقدار ظروف گلی سابق کاسته شده و جای آن را ظروف سیاه رنگ یا خاکستری رنگ متمایل به سیاه گرفت. در تهاجم به سیلک الف در پایان عهد سوم نیز که باعث متروک شدن آن گردید، سفال منقوش منسوخ و سفال قرمز و خاکستری جایگزین آن شد. به گفته حفار سیلک، این فرهنگ بر سیلک تحمیل شده و با توجه به شباهتی که این ظروف با ظروف پیداشده در شوش مربوط به اواخر قرن ۴ پ. م دارد، شناخت این اقلام را با کندوکاو در آثار به دست آمده از تپه سیلک ب میسر می‌داند.[۸۹]

بر اثر مهاجرتهایی که در هزاره پ. م صورت گرفت، دگرگونی‌های بسیاری در ایران پدید آمد که بعدها به تشکیل امپراطوری‌های بزرگی منجر شد. حرکت اقوام هند و ایرانی همزمان با واقعه مهم، یعنی به کارگیری روزافزون آهن و استفاده از اسب تندرو بوده است.[۹۰]

مهاجرت‌های این دوره را به دو دسته شرقی و غربی تقسیم می‌کنند:

  1. دسته شرقی که با گذشتن از رودخانه سیحون و جیحون به سمت جنوب حرکت کردند و با پشت سر گذاشتن باختر از کوه‌های هندوکش گذشتند و احتمالاً در نواحی شرقی و فلات ایران ساکن شدند.
  2. دسته غربی نیز از طریق کوه‌های قفقاز وارد فلات ایران شدند و در شمال غرب و نواحی مرکزی آن سکنا گزیدند. از مادها و پارسها اولین بار در اسناد آشوری مربوط به شلمنصر سوم و در ۸۴۶ پ. م با عنوان پَرسوا و مَدَی نام برده می‌شود و این هنگام در جنوب دولت عیلام در بین‌النهرین دولت آَشور و در حوالی دریاچهٔ وان دولت اورارتو وجود داشت که به نوبه خود مانع هرگونه پیشرفت این اقوام تازه رسیده به سمت غرب می‌شد. به دنبال استقرار دسته غربی، اقوام سگرتی در ناحیه شرقی تر تا نزدیک تبریز امروزی، قوم پَرثًو در اطراف دربندهای خزر و قوم هَریَیو در جنوب خراسان در ناحیهٔ هرات مستقر شدند.[۹۱]


  • علی اسماعیل زاده
۲۰
دی

پارینه سنگی آغازین

از سه میلیون و دویست هزار سال پیش که اولین نشانه های انسانی کشف شده تا حدود دویست هزار سال پیش را می توان دوره پارینه سنگی آغازین دانست. یکی از یافته های مهم بشر پیش از تاریخ، استفاده از آتش بود. مهار کردن و استفاده از آتش احتمالا در حدود یک میلیون سال پیش تحقق یافت. در دوره پارینه سنگی آغازین، انسان ها از طریق شکار و جمع آوری گیاهان محیط اطراف، زندگی خود را می گذراندند و در پناهگاه های طبیعی مانند غارها زندگی می کردند و از ابزارهای بسیار ساده سنگی در کارهای روزمره کمک می گرفتند.
از دوره پارینه سنگی آغازین یافته های زیادی به دست نیامده است. در ایران کهن ترین بقایای انسانی در بستر کشف رود خراسان کشف شده است. همچنین در گنج پر رستم آباد، شیوه تو مهاباد، غار دربند گیلان، جنوب و شرق تبریز، لادیز در 65 کیلومتری جنوب زاهدان، اطراف کوه خواجه سیستان، پل باریک هلیلان و برخی نقاط پراکنده دیگر آثار استقرار انسان در دوره پارینه سنگی آغازین کشف شده است. ابزار این دوره را به نام ابزار آشولی می خوانند.

باید توجه داشت که در آن زمان آسیای میانه آب و هوای معتدل تری داشت و رودها و دریاچه های بسیاری در منطقه دیده می شد. مثلا خلیج فارس تا نزدیکی موصل ادامه داشت و در مرکز فلات ایران دریاچه های فراوانی وجود داشت می توان دریاچه های کوچک فعلی ایران همچون دریاچه ارومیه، قم، نی ریز و هامون را بازمانده آب های آن دوران دانست. از همین دریاها فسیل های موجودات دریایی بسیاری در البرز مرکزی به جا مانده است.

امر مردک ایلام

تبر دستی سرچم ایلام

تبر دستی- پل باریک ایلام

ساطور سنگ مادر- امرمردگ ایلام

ساطور سنگ مادر- رودان هرمزگان

قدیم ترین آثار این دوره در ایران متعلق به دوره زیرین پارینه سنگی جدید است و بین دویست هزار تا صدهزار سال قدمت دارد. ایران در دوران پارینه سنگی جدید مورد توجه قرار گرفته است که در گوشه و کنار آن گروههای کوچکی میزیسته اند.این دوره را به سه قسمت زیرین ،میانی و زبرین تقسیم کرده اند.

پارینه سنگی میانی

شروع زمانی مشخصی نمی توان برای دوره پارینه سنگی میانی بیان کرد، اما می توان شروع آن را بعد از 200 هزار سال پیش دانست. انسان دوره پارینه سنگی میانی همچنان به شکار و جمع آوری مواد غذایی گیاهی می پرداخت. در این دوره انسان نئاندرتال پدید آمد و تکنیک ساخت ابزار موستری ظهور کرد. تا پیش از این بشر تنها از قلوه سنگ استفاده می کرد، اما در دوره پارینه سنگی میانی، ابزار تراشنده و خراشنده درست شدند که معمولا بدون دسته بودند. اولین نشانه های ساخت پناهگاه های ساده با شاخ و برگ درختان و همچنین اولین نشانه های تدفین از این دوره دیده شده است. انسان های این دوره در غار، تنه درختان و پناهگاه های ساده ساخته شده با شاخ و برگ درختان زندگی می کردند. در این دوره بشر از پوست حیوانات برای گرم کردن خود استفاده می کرد.
مناطق مهم پارینه سنگی میانی درون ایران عبارتند از غارهای بیستون، ورواسی، قبه، دو اشکفت، قمری، ارجنه، کیارام گرگان، نیاسر، کفتارخون، قلعه بزی اصفهان و میرک سمنان.

سنگ مادر لوالوا

تیزه موستری- ارسنجان

پرورده یزد

سنگ مادر لوالوا

 غار دو اشکفت کرمانشاه

خراشنده- ورجوی آذربایجان شرقی

سنگ مادر لوالوا


غار دو اشکفت

 

 

هولیلان

 

غار یافته

هرسین

پارینه سنگی پایانی

پارینه سنگی پایانی از 40 هزار سال پیش شروع شد و تا حدود 18 هزار سال پیش ادامه داشت. در این دوره انسان هوشمند پدید آمد. ابزار ساخته شده تکمیل تر شدند و آنها را ابزار برادوستی می نامند. در این دوره چاقو و نیزه سنگی هم ساخته شد.
در کرمانشاه، خرم آباد، مرودشت و کاشان مناطق استقرار این دوره کشف شده است. در همین دوره در حدود 35 هزار سال پیش اولین نشانه های هنر بشر ظهور کرد، یعنی نقاشی بر صخره ها و طرح هایی بر شاخ و استخوان حیوانات که عمدتا به رنگ های سیاه، سفید، سرخ و زرد است. همچنین در این دوره بشر توانست دوختن را بیاموزد و لباس تهیه کند. تیر و کمان در اواخر این دوره ساخته شد. سر سنگی پیکان یا نیزه در حدود 20 هزار سال پیش درست شد.

غار ملاورد کرمانشاه

غار ملاورد کرمانشاه

مچ پای انسان- غار وزمه کرمانشاه

غار یافته لرستان

تیزه سنگی- غار یافته

بخشی از آرواره یک گوشتخوار

دندان کفتار غار وزمه کرمانشاه

دندان آسیاب کوچک انسان- غار وزمه کرمانشاه

بند انگشت خرس-غار وزمه کرمانشاه

غار یافته دندان اسب


فرا پارینه سنگی

دوره فرا پارینه سنگی یا میان سنگی از 18 هزار سال پیش شروع شد و تا 10 هزار سال پیش ادامه داشت. در این دوره بشر آگاهانه به جمع آوری غذا پرداخت و ابزار کارآمدتری همچون داس ساخته شد. همچنین بشر آموخت که می تواند برای آینده نزدیک خود غذا ذخیره کند. در غرب زاگرس ابزار برادوستی و در شمال البرز ابزار نوع زرزی استفاده می شد. ابزار فرا پارینه سنگی از ترکیب ریز تیغه های سنگی به شکل مثلث یا ذوزنقه با دسته های چوبی یا استخوانی درست می شد. در همین دوره بود که بشر سعی خود برای رام کردن حیوانات و کاشت دانه های گیاهی را شروع کرد. آثار تصویری به جا مانده از دوره های قبل مانند نقاشی های دیواری، نقوش حیوانی داشتند اما در این دوره برای اولین بار نقوش هندسی وارد هنر تصویری شدند.
در ایران در مناطق جنوبی دریای خزر مانند غارهای هوتو و کمربند،، غار گمیشان، گنج دره ، تپه آسیاب و همچنین در حاشیه زاینده رود در غرب استان اصفهان آثار این دوره دیده شده است. در حفاری های غرب استان اصفهان تعداد 100 استخوان حیوانی از لاک پشت، آهو، بز کوهی، استخوان پرندگان یافت شد که در 15 هزار سال پیش از میلاد شکار شده اند. در خارج از ایران نیز در شمال شرقی سوریه، آنتالیا و کردستان عراق مراکز استقراری فراپارینه سنگی کشف و حفاری شده است.

 صدف- علی تپه

 

تیغه سنگی- علی تپه

 

سوراخ کننده- غار مرور هلیلان

ایران در دوران نوسنگی - تولید غذا

دوره نوسنگی از 10 هزار سال پیش شروع شد و تا 6 هزار سال پیش ادامه داشت. نگه داری دانه های گیاهی که در دوره فرا پارینه سنگی آغاز شد، باعث شد بشر با کاشت گیاه آشنا شود. در این دوره انسان موفق به رام کردن گوسفند، بز، گاو و خوک شد و کشاورزی را شروع کرد. کشاورزی و اهلی کردن حیوانات در مناطق مجاور رودهای سند، دجله، فرات، کارون و نیل صورت گرفت. تولید و ذخیره غذا به ظرف نیاز داشت و به این ترتیب ابتدا حصیر بافی و سپس سفال گری پدید آمد. سفال از 9 هزار سال پیش همه گیر شد.
در این دوره خانه های مدور گلی ساخته شد که نمونه آن را می توان در لایه زیرین تپه سیلک یافت. در این محل، مردگان در کف خانه دفن می شدند. مشابه این خانه ها در یریکو اردن قرار دارد و به 7هزار سال پیش از میلاد تعلق دارد. به مرور خانه ها شکل کاملتری به خود گرفتند و دارای چند اتاق شدند و در آنها فضاهای مختلف مانند بخاری، اجاق، محل نگه داری آذوغه پدید آمد. از کاهگل استفاده می شد و گاهی دیوارها به رنگ های سرخ یا سفید تزیین می شدند. کف خانه ها با حصیر یا خاک کوبیده نرم میشد.
در تپه ده خیر شاهرود کارگاهی متعلق به هزاره ششم پیش از میلاد از زیر خاک بیرون آمد که در آن مقدار زیادی تیغه های سنگ چخماق وجود داشت و می توان آنجا را کارگاهی برای ساخت داس فرض کرد. در این زمان با اتصال تیغه های سنگ چخماق به دسته های چوبی، داس درست می کردند. این کارگاه شاهدی است بر استقرار پر جمعیت افراد کشاورز که برای تامین نیازهای خود در زمینه درو به ساخت انبوه داس پرداخته اند.
نقش اصلی در آثار هنری برعهده نقوش هندسی بود، در حالی که در دوره های پیش از نوسنگی، نقوش الهام گرفته از طبیعت مانند نقش حیوان و گیاه بیشتر دیده می شد. انسان در این دوره غذا و نوشیدنی خود را در ظروف سفالی می خورد. سفال مادر هنرهای دستی پیش از تاریخ و نماینده فرهنگ هر منطقه است. با مطالعه سفال ها می توان پی به ارتباط فرهنگی ناحیه های مختلف برد و مناطق مختلف را تاریخ گذاری کرد.
در دوره نوسنگی اعتقاد به روح پدید آمد و انسان به معنویات گرایید. خدایان و الهه ها پدید آمدند و محوطه هایی به عنوان گورستان تعریف شدند. در دوره پارینه سنگی انسان فقط به طبیعت دور خود می اندیشید اما در دوره نوسنگی دنیای آخرت نیز تعریف شد. اشیای موجود در قبور نوسنگی در کنار مردگان، شاهدی برای زندگی مجدد هستند. در آیین تدفین مردگان این دوره، ظرف های سفالی حاوی غذا و هدایایی برای اموات در نظر گرفته می شد.
هنر نیز در دوره نوسنگی استلیزه و ایده آلیزه شد. در حالی که هنر دوره پارینه سنگی طبیعی و واقعی بود.
مناطق مهم شناخته شده نوسنگی درایران عبارتند از تل باکون، تل جری، تل موشکی، شوش، چغابنوت، چغامیش، گنج دره، تپه سراب، تپه آسیاب و غار هوتو و کمربند.

چرخ سفال- پردیس تهران

سنگ های آسیاب- تپه جلبر غرب ارومیه

 

ماکت خانه- سنگ چخماق سمنان

کاسه سفالی منقوش دست ساز- دشت قزوین

سنگ های آسیاب- تپه جلبر غرب ارومیه

درفش هاس استخوانی- تپه جلبر غرب ارومیه

سنگ های آسیاب- تپه جلبر غرب ارومیه

سفال دست ساز نوسنگی پیش از بکارگیری چرخ سفال- تل گپ فارس

پیکره سفالین زن- هزاره ششم پ م

روستا نشینی
پس از آنکه زندگی انسان از وابستگی به صید و شکار خارج شد، نحوه استقرار جوامع بشری نیز تغییر کرد. آنها از مراکز شکار در کوهستان ها به سمت دشت ها آمدند تا بتوانند کشاورزی کنند. کم کم استقرار های دایمی و روستا نشینی پدید آمد. در این دوره سرپناه های محکم و گلی ساخته شد. با نزدیک شدن روستاها به هم مردم توانستند تجربه های خود را به هم انتقال دهند و همچنین در مکان های امن تری زندگی کنند. از 6 هزار سال پیش از میلاد تا 3500 سال پیش از میلاد روستاها پدید آمدند. اولین روستاهای ایران را می توان در جیرفت، سیلک، گنج دره و شوش جستجو کرد. روستاها دارای شبکه راه همانند کوچه های باریک بودند و به مرور میدان در این روستاها پدید آمد.
از دوره روستا نشینی تقسیم کار پدید آمد. ابتدا در خانواده و سپس در جامعه کارها بین افراد بر اساس توانایی آنها تقسیم شد.
در 7 هزار سال پیش کشاورزی از جنوب غرب آسیا و فلات ایران به سمت اروپا گسترش یافت. ساکنان جنوب شرق آسیا و تایلند از 9 هزار سال پیش، نیل از 7 هزار سال پیش، ساحل غربی مدیترانه از 5 هزار سال پیش و ساکنان سند و چین از 6 هزار سال پیش به کشاورزی روی آوردند. در دوره نوسنگی ابزارهای خانگی مانند هاون و دست آی های سنگی ساخته می شدند. در 7 هزار سال پیش شیوه آبیاری کشتزارها ابداع شد و در 5 هزار سال پیش شخم زدن زمین زراعی توسط چوب و چرخ گاری شروع شد.
اکثر فرهنگ های کشف شده تا هزاره ششم پیش از میلاد فرهنگ های محلی هستند و ارتباط عمیقی میان مناطق مختلف دیده نمی شود اما پس از این تاریخ، کم کم آثار فرهنگی مناطق مختلف به سایر نقاط منتقل شدند و این نشان از نقل و انتقال مردم آن دوره دارد.

ظرف پایه دار سفال نخودی-شمال فلات مرکزی ایران

 

بخشی از ظرف سفالی با نقش برجسته –اطراف کرمان

 

جام سفالی- شوش هزاره پنجم پ م

شهر نشینی

شوش در 4 هزار سال پیش از میلاد تبدیل به شهری بزرگ شد و دوره شهر نشینی در ایران آغاز شد. نخستین شهرهای ایران شوش، شهرسوخته زابل، جیرفت، تپه حصار، سیلک و مناطقی در گیلان و ایلام هستند. در شهر نشینی کم کم طبقات اجتماعی پدید آمدند. از تپه سیلک آثار بافندگی، فلزکاری، استفاده از مهر و چرخ کوزه گری از 4 هزار سال پیش از میلاد به دست آمده که هر یک از این تخصص ها خود نیازمند تخصص های جانبی بودند و توسط افرادی خاص اجرا می شدند.
خانه ها ناودان هایی برای دفع آب باران داشتند و در خیابان ها نیز محل هایی برای عبور آب تعبیه شده بود. چاه های آب این دوره اکثرا دهانه راستگوشه داشتند.

سفال به شکل خاک انداز- سیلک

 

ظرف سفالی منقوش- سیلک

 

جعبه با درپوش از سنگ صابون سیاه با نقش کنده کاری شده - شهداد

عصر مس سنگی

در هزاره پنجم پیش از میلاد در تل ابلیس کرمان و اریسمان نطنز مس استخراج شد. با آشنایی انسان با مس و نحوه شکل دادن به آن، ابزار مسی ساخته شدند. ساخت ابزار مسی مستلزم آشنایی با ذوب، عمل آوری و قالب گیری اشیا بود. ساخت ورقه مسی برای تولید ظرف و طرح دادن به آن از طریق چکش یکی از نوآوری های این دوره است. در این دوره ابزار از سنگ و مس ساخته می شدند، به همین دلیل آن را به نام عصر مس سنگی می شناسیم که بازه زمانی 4500 پیش از میلاد تا 3000 پیش از میلاد را پوشش می دهد. محوطه های مس سنگی زیادی در ایران شناخته شده اند که عبارتند از تپه قبرستان، تل باکون، گودین تپه، تپه گیان، تپه سیلک، تپه حصار، چغامیش، بندبال، شوش، تورنگ تپه، تپه یحیی و ...
سفال بیشتر مناطق در این دوره نخودی با نقوش سیاه است که بسیار خوب پخته شده و استحکام خوبی دارد. استفاده از چرخ سفال گری در بسیاری مناطق رایج شد. در دوره مس سنگی نقوش بسیار متنوع مانند حیوانات شاخ دارو بارکش، پرندگان، خزندگان و انسان در حالت ها و سبک های مختلفی بر روی سفالها نقش بست. نقوش انسانی معمولا در حال حرکت هستند. این نقوش به نام سفال فرهنگ چشمه علی خوانده می شوند.

برچسب های گلی – احتمالا جنوب غرب ایلام

ظرف سفالی سرخ منقوش دست ساز- محل کشف شمال فلات ایران

لوح مسی با نقوش افسانه ای- لرستان

ظرف سفالی با نقش یوزپلنگ- ایغربلاغ تهران

برچسب های گلی – احتمالا جنوب غرب ایلام

در اواخر این دوره ظروف سفالی مصرفی ساده و خشن به نام کاسه های لبه واریخته پدید آمدند. باستان شناسان ساخت این ظروف را نشانه آغاز دوره شهر نشینی می دانند. از همین دوره لوح های نوشتاری مشهور به لوح های آغاز ایلامی در نقاط مختلف ایران کشف شده اند. این مناطق (تاکنون) عبارتند از گودین تپه، جیرفت، سیلک، تپه یحیی، تپه قزیر رامهرمز، تپه ملیان ، تپه سفالین تهران ، تپه ازبکیو شهر سوخته.

 

آبخوری سفالی- تل شغا فارس

 

بخشی از یک لوح گلی آغاز ایلامی- شهر سوخته

 

معادن مس پیش از تاریخ

در زاغ دره صوغان در شهرستان بافت، بقایای معدن بزرگ مس کشف شد که تا دوره اسلامی فعال بوده است. در این محل حدود هشتاد هزار تن سرباره مس انبار شده که نشاندهنده وسعت کار این معدن است. این میزان سرباره مس در هیچ محوطه باستانی و پیش از تاریخ تاکنون دیده نشده است. باستان شناسان تولید مس این معدن را با خلوص هفتاد درصد تخمین زده اند. در این محل سفالهای دوره اشکانی، ساسانی، سلجوقی و ایلخانی نیز کشف شده است.
این محوطه با تپه یحیی به خط مستقیم 12 کیلومتر فاصله دارد. پیش از این، منطقه باستانی اریسمان نطنز مهمترین منطقه پیش از تاریخ کشف شده در استخراج و تولید مس بود. فعالیت های گسترده معدن کاری و فلز کاری از هزاره چهارم و سوم پیش از میلاد در این منطقه مشاهده شده است.
از حوالی تپه حصار نیز معادن مس این دوره گزارش شده است.

عصر مفرغ

در اوایل هزاره چهارم پیش از میلاد، بشر توانست روش ساخت آلیاژ مفرغ (برنز) را کشف کند که از ترکیب مس و قلع یا مس و آرسنیک تشکیل می شد. قدیمی ترین اشیای مفرغی از ایران (لرستان)، بین النهرین و چین به دست آمده اند. حیات دوره مفرغ را می توان از ابتدای هزاره چهارم تا نیمه هزاره دوم پیش از میلاد دانست. در زندگی فرهنگی ابتدای این دوره در بسیاری از مناطق ایران به جز تمدن ایلام، گسیختگی دیده می شود. در طول هزاره چهارم و اوایل هزاره سوم پیش از میلاد، در بسیاری از مناطق پیش از تاریخ ایران شاهد متروک شدن محوطه های استقراری و آغاز مجدد زندگی در آنها با فرهنگی نو هستیم.
کیفیت مفرغ وابسته به عناصر تشکیل دهنده آن است. صنعتگران در طول زمان انواع ترکیبات را امتحان کردند تا توانست بهترین مفرغ را تولید کنند. در حفاری های تپه سبز(گوی تپه) در حوالی دریاچه ارومیه ابتدا ابزار از مس خالص ساخته می شدند. سپس آرسنیک نیز با مس ترکیب شد تا ابزار محکم تری تولید شود و در انتها مفرغ بسیار مرغوب در این منطقه تولید شد. این پیشرفت در ابزار سازی را می توان در حفاری های تپه یحیی نیز مشاهده کرد.
تاکنون معدن آرسنیک خالص در ایران کشف نشده است. احتمالا ساخت اولین ابزار مفرغی به صورت اتفاقی با مواد اولیه مس ناخالصی دار صورت گرفته است و پس از آن انسان سعی در کشف و بهینه سازی آن کرده است. رفته رفته به جای آرسنیک از قلع در تولید مفرغ استفاده شد. در فلات مرکزی ایران، جنوب آسیا و شرق مدیترانه معدن قلع بزرگی کشف نشده است. احتمالا در دوره پیش از تاریخ قلع مورد نیاز از منطقه افغانستان مرکزی و ازبکستان به ایران وارد می شد. منابع آشوری به تجارت قلع در شمال سرزمین تحت نفوذ ایلام اشاره دارند.
برخی تحقیقات نشان می دهند که مفرغ شوش، سیلک، شهدا و تپه یحیی از مواد معدنی استخراج شده در حوالی انارک ساخته می شدند که مس آن تا 3 درصد آرسنیک دارد.
در این دوره سفال خاکستری و سیاه در فلات ایران به صورت گسترده ساخته می شد که احتمالا اولین بار در تپه قبرستان تولید شد. همچنین در هزاره سوم برای تزیین سفال علاوه بر نقاشی، از نقوش افزوده، کنده یا سفال داغدار استفاده شد.

خمره بزرگ سفالی منقوش با نقش افزوده-گیان نهاوند

 

خمره سفالین برای ذخیره غلات با نقش افزوده –دست ساز با نقش انسان در شکارگاه –نهاوند

 

سفال خاکستری داغدار- گوهر تپه

کوزه سفالی خاکستری رنگ با دسته- یانیک تپه

 

ظرف سفالی با دسته های تزیینی و نقش کنده- شوش

 

سرنیزه مفرغی – هوراند اهر

در عصر مفرغ استفاده از مهرهای مسطح با نقوش هندسی و مهرهای مشبک فلزی در فلات ایران رواج داشت. استفاده این مهرها در موارد تجاری بود.

 تا پیش از عصر مفرغ، مردگان در کف خانه های مسکونی دفن می شدند و در کنار آنها هدایایی قرار داده می شد. اجساد به صورت جنینی در قبر گذاشته می شدند و گاهی آنها را با گل اخرا می پوشاندند. از این دوره دفن اموات در گورستان ها آغاز شد. این گورستان ها در نزدیکی مکان های مسکونی ساخته می شدند. جوامع کوچگر عصر مفرغ مانند ساکنان لرستان، گورستان های خود را در محل گذر می ساختند، آنها محل ثابتی برای اسکان نداشتند و اجساد خود را در گورستان هایی که در مسیر عبور آنها بود دفن می کردند.

مهر استامپی – محل کشف نامعلوم

 

مهر استامپی – محل کشف نامعلوم

 

مهر استامپی سنگی- محل کشف نامعلوم

عصر آهن

از 1500 تا 1000 سال پیش از میلاد انسان توانست به تکنیک ساخت ابزار آهنی دست یابد. اولین مراکز ذوب سنگ آهن در ایران و مصر پدید آمدند. برای این امر انسان باید آتش با دمای بالای 1500 درجه تولید می کرد. مهم ترین تحولی که در عصر آهن پدید آمد ساخت ابزار جنگی محکم تر بود. همچنین در این دوره ساخت اجناس شیشه ای نیز امکان پذیر شد.
در همین دوره حکومت های بزرگ مانند ماد و هخامنشی در فلات ایران پدید آمد و ایران وارد دوره تاریخی شد.

ظرف سفالی احتمالا دیلمان

ظرف سفالی ترکیبی کلورز

ظروف سفال خاکستری-عصرآهن احتمالا دیلمان یا خوروین یا نهاوند

ظروف سفال خاکستری-عصرآهن احتمالا دیلمان یا خوروین یا نهاوند

پیکرکهای گلی انسانی و حیوانی- دیلمان

ریتون سفالی- گیلان

پیکرکهای گلی انسانی و حیوانی- دیلمان

ظروف سفال خاکستری-عصرآهن احتمالا دیلمان یا خوروین یا نهاوند

ظروف سفال خاکستری-عصرآهن احتمالا دیلمان یا خوروین یا نهاوند

مجسمه سفالی زن – رستم آباد گیلان

تزیینات طلایی

تزیینات طلایی

 

تزیینات طلایی

تزیینات طلای

  • علی اسماعیل زاده